وسط محوطه مقر
با مرتضی و مهدی و علی
ایستاده بودیم
و
درست عین دالتونآ
یه حلقه طرح ونقشه زده بودیم
هرچند دقیقه یکی مون به بیرون گردن میکشید
که اصل غافلگیری از دست نره
باورم نیست
که جز به خون بروی...
تو را که بارها در
میدان جنگ
شهید شده ای...
تورا که هنوز
عطر احمد(کاظمی) را میدهی
عطر علی(هاشمی) را
عطر حسن(تهرانی) را
وعطر حسین(خرازی) را
تو راکه هنوز
مشتت برای آمریکا
گره شده مانده
امان از این صلح دوستی ایرانی
امان از این احترام به تمامیت مرزهای دیگر
مرزهای سیاسی
اقتصادی
وفرهنگی حتی!
امان از این آرامش نژاد آریایی
گاهی دلم تنگ میشود
چنان که راه نفس بسته میشود
میدانی
سینه دیگر کفاف "نگین مشت" گره کرده خونین درفلاخن ش را نمی دهد
قلب, قفسش تنگ میشود
واین نه آن معنی است که بزرگ شده ام
که یعنی