میتوانم این اطمینان را به شما بدهم
که هیچ
یعنی دقیقا هیچ
لذتی در این دنیا
دلچسب تر از
گفتن
و
نوشتن
و
خواندن
درباره انقلاب اسلامی در تمامی ابعاد آن
وجود ندارد...
انقلاب اسلامی
دو واژه ای که همین الان هم اشکم را درآورده است!
برایم
بقدر کل عالم با شکوه و عزیز و بازهم خاص است...
من اگر روزی یک انسان را به قدر انقلاب اسلامی دوست داشته باشم
آن فرد
بی شک خوشبخت ترین مخلوق عصر خودش خواهد شد.
اصلا یک جورِ جنون وار
و
غیرت مندانه و البته وسواس گونه دوستش دارم این انقلاب اسلامی را...
اینجوری که دلم میخواهد گردن تمام آنانی که برایش نظریه های صدمن یه غاز غرب مبنا ارائه داده اند را بشکنم
یا
دهان تمام یاوه گویان به ساحت مقدس اش را پر از خون نمایم
یا
مثلا اینکه
نفس تمام بدخواهانش را ببرم...
بعد هم دستش را بگیرم
ببرم یک گوشه ای خلوت
انقدر ماچش کنم که لپ هایش کبود شود اصلا
و بعدتر همانطور که با بند بند انگشت هایش تمرین تسبیح میکنم
برایش بگویم که چه اندازه بی نظیر و چه اندازه شیرین و چه اندازه برایم ناب است
بگویم که من مومنم به او
و
اینکه تا وقتی نفس میکشم، نمیگذارم کسی آسیبی به او برساند
حتی ممکن است
مثل یک دیوانه بی آزار همانطور که سفت درمیان بازوانم می فشارمش
به او بگویم
تو همه کس و همه چیز منی انقلاب اسلامی عزیزتر از جانم
قربونت برم عشقم!
یا اینکه
چقدر ناز شدی امروز با این لاله های سرخ ناز لابلای موهات گلم...
اصلن یه وضی...