بغض دارد می کشد
دارد خفه میکند
دارد پاره میکند بند بند یکی را
نه دیگر اسمش بغض نیست
که این سیل روان
یعنی
پطروسک انگشتش را بیرون کشیده از حلق یکی
همه چیز از یک تکرار شروع میشود
هم عادت
هم وابستگی
و
هم حتی
دلبستگی
شنیده ای
هرکه با... در افتاد، ور افتاد؟!
گدازه ها
راهی دامنه اند
کناره گرفته اند از دهانه
از ستیغ