فقط یک کلمه!
جواب من رو بده
و
اینقدر طفره نرو...
بسه هرچی
دوروبریات رو با این خزعبلات
و
فرافکنی و بی مسئولیتی ها
گوش دراز تصور کردی
ماه را نشاید
رُخ پسِ پرده کشد...
ماه را نباید
دل از مجنون سِتَد...
ماه من...
رویِ مهتابی ات
زرین...
یک روز
که هنوز پر است
از غبارِ وهم
از تشکیک وتردیدِ کیستی و چیستی
از چشم ریزکردن
از همین گَلِ وگوشه های تاریخ نشستن
و
کشیکِ حقیقت را کشیدن
و
زاغِ سیاهِ چشم سفیدان را
با چوبِ مطالبه های به هیچ جا نرسیده، زدن...
همیشه لازم نیست
دورازچشم
آنها که باید
سر یک میز بنشینی
و قولی بدهی
یا کمی اطلاع را بفروشی
و
فنجانی تلخ بنوشی
و گره کراوات گذرنامه ات را کمی شل کنی
وقتی نیمه شب شد و فضا کمی عوض شد...
7مرداد
غول آهنی زوزه کشان
برتنِ آشفته مهرآباد خش می اندازد
و
ساعتی بعد
مردک و مترسک
دوشادوش هم
سیاه بازی
پدر زن و داماد
را کنار پایه های آهنی ایفل آغاز میکنند