انگار شوخی داریم
نه جانم!
مزاحی درکارنیست
باورکنید اینقدرهاهم بیکار نیستیم
به پیرانه وپیغمبرانه
شب تا به صبح
و
فلق به شفق
سایه شدیم که
جای پایتان را پاک کنیم
توجیه کنیم
هی بگوییم خودی است و جاهل است و حساس است و نمی فهمد و...
مگر چقدر سخت است که توهم روزی بفهمی؟
توکه اینهمه ادعا و پُز ش را داری
بابا جان!
خب کمی هم توی نخِ داشتنش برو...
بخدا ننگ است
برای ایرانی جماعت که
به گواه هزاران ساله
کل دنیا را سرانگشتش میچرخانده
ایرانی که دولتمرد خدا بوده در کره خاکی
حالا مدعی هاش هم
درنگی نمیکنند
چشم بسته راه میروند
کوروموزوم هاتان بالا پایین نشده که
آخر این چه وضعی است
برای ما ساختید
صبرهم پیاله شناس است
قد و قدر شناس است
همینطور هی میخوری بدیوار
و
باز قدمی چپ و راست نمیشوی
این هزارتوی سمی
شامپاین خالص است
کوکِ ناکوک است
این داغیِ حلاوتِ لذت نیست
حماقتِ تقلید است
بی اندیشه
بی برهان
بی حتی درنگی هویت
ایرانی زیر بته ای نیست فرایند بودش
گلخانه ای هم نیست حتی
ما اگر درد سینه مان صددانه یاقوتی شود تُرش
بازهم وقتی ترَک بردارد نازک آرایش
میبینی اصالت دارد
می فهمد
میداند چه میخواهد
سطل، سطل
آبِ جهالت
همان نیم مثقال مغز جمودبندت را فریز میکنی که چه
من بدانم
تا وقتی حنجره هست تا فریاد منه الذله ات خراشش بیاندازد
تا طاقت تمام صور فلکی را از مدارشان بیرون کند
این آفتابه بدستی تو یعنی چه
خوب است...
همین که لنگ دنیای گاوچرانی و خوک پرواری
یکی که مثلا خیلی ته وجدانش درد گرفته
برای سرطانی و جنگ زده و مرده وزنده و محتضر
گر گر آب یخ رویِ سرِ جرقه فندکیِ وجدانش خالی کرد
که خدایی نکرده دم نگیرد و دست وپاگیرش شود
تو هم با باوری به عظمت فریاد حسین(علیه السلام)
و
مشت گره شده جسارت پیری قرن بیستمی
باید چشم بسته تقلیدش کنی؟
عقل هم داری؟
اصلا یکبار این سِجِلِ ت را بیار ببینم اهل کدام ملتی
بخدا که ایرانی نمیزنی...
+
پیدایم شد...
خب جز این هم توقع نمیرفت
از اول میدانستم اینقدر جوش نمیزدم
طرف سرتاپایش را نگاه میکنی بزور بشود گفت آره!!
یک مهر قرمز گنده خورده وسط جای خالی هویت و ملیت و دین وباورش
در مرکزیت سِجِلِ پاره اش
روشنفکر
خاموش کن بابا
ظلمات بی ریشگی و بی ریشی اندیشه نداشته محتومت
رویِ هفت نسل مان را سیاه میکند