بغض دارد می کشد
دارد خفه میکند
دارد پاره میکند بند بند یکی را
نه دیگر اسمش بغض نیست
که این سیل روان
یعنی
پطروسک انگشتش را بیرون کشیده از حلق یکی
بغض دارد می کشد
دارد خفه میکند
دارد پاره میکند بند بند یکی را
نه دیگر اسمش بغض نیست
که این سیل روان
یعنی
پطروسک انگشتش را بیرون کشیده از حلق یکی
دوماه پیش رفتی
با آرزوی شهادت
وامروز آمدی به روی دستان امت
در رواقی که قرار بود خانه ات شود
مانده بود نگاه من
آنجا
درست روبروی ایوان آینه
ودیگر به راحتی میتوانی
شب تا سحر به ضریح وآینه کاری های صحن خیره شوی
به پرواز دسته دسته کبوتران حرم
ای عزیز
من تورا به قدر تمام بارهایی که دلت میخواست
کسی مهدی صدایت زند
مهدی صدایت میزنم
میدانم چه حظی میبری وقتی
صدایت کنم و تو به رسم تمام روزهای حبس ورنج ت
... سر قبری وسنگ قبر برایم نسازید وقبربسیار ساده وگلی با یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید
تا یادتان همیشه باشد که هنوز حلبی آبادها وروستاهای دورافتاده مان؛ مادران وخواهران وبرادران وپدرانمان حسرت غذای روزانه را میکشند.
بخشی از وصیت نامه
شهید مهندس محمد فتح علی زاده