داشتم فکرمیکردم
که
رها کنم این تاریخ را
و
بروم پی یک دنیای دیگر...
حس میکنم
از بس اشباع بوده ام
به
ناشکری رسیده ام
باید دور شوم
تا
بترسم
تا
برای بودن التماس کنم
شاید
حالم با مدتی کافه گردی
با دود سیگار خوردن
با هم جواری چند گیسو پریشان خدا گریز
با
کمی تماشای بیخیالان حریم ها
خوب شود
شاید شفا بگیرم
شاید
با کمی گالری گردی
با کمی محفل نشینی
با کمی پز های پوچ دادن
با کمی دیوانگی
خوب شود حالم...
نمیدانم
بدبختی در این ترس است
لعنتی بد چیزیست...
بیقرارت میکند
و
هم محروم...
کاش اینجا
اصلا آنجا
هرجا
ولی
یک جوانمرد
یک دلیر
اصلا یک پسرشجاع
حتی یک پلنگ صورتی
بیاید برایم بنویسد
برو بمیر...
تا
خیالم هم راحت شود
و
مرا بدرند میله های قفس
و
من به در شوم از میله های قفس...
و بقول سهراب
چرا؟
چرا در قفس کسی
کرکس نیست...
و من نیستم
که حیوان نجیبی ام...
نه
او اسب من است که نجیب است
یادتان هست؟
که
من یک نانجیبم؟!
من ضد انقلاب انقلابی های کم تحملم..
من ضد انقلاب انقلابی های دو پهلو یم...
آری
المال و البنون فتنه...
عبدالله ها فقط فرزند زیبرها نیستند، مایملک شان هم هستند. عبدالله ها؛ قلم، تفکر، ناخودآگاه، قدرت بیان، فن تحریر و ... هم هستند.
آری
انقلابی در برخوردها انقلاب میکند در هوای نفس انقلاب میکند در محاورات در گفتگوها در ارائه دلایل و ...
انقلابی، سعه صدر ش بر بیتابی با برخوردهای تلخ کامان غلبه دارد.
انقلابی، عامل حیاتش در حرکت است، سکون در منظومه فکری اش جایی ندارد و با بی محلی و بایکوت کردن و گِل گرفتن دهان مخالف است. مقابله می کند اما بستن را راه نمی داند، چون در حرکت زندگی می کند و نه در ماندن.
آری
و منورالفکر -خیالی- جناح انقلابی در صدر است یا ذیل؟!!!! در غلیان احساسات اناری خویش، آتش میگیرد از قلت عدد یا بر مقابله با کثرت عدو طرح ریزی می کند؟!!!!
منورالفکر حقیقی!
این بارِ سنگینِ حکومت دینى است که مى خواهد با آزادى و انتخابِ آدمهایى که در شکل طبیعى، گرایش به شهوات و آرزوها و جلوه ها و امکانات دنیا دارند، رو به هدف هایى بگذارد که بالاتر از عدالت و عرفان و تکامل است. از معرفت دینى تا حکومت دینى، ص: ۲۳۹
و
وظیفه ی تو ساختن زمینه ی خوب شدن آدم هاست، تا خودشان بخواهند خوب شوند و نه به اجبار انقلابی گری -دخترانه ی- تو.