دارد پر میزند
دلم
چند روزیست
دو شاهزاده بی نام
لگام زده بر
مرکب های سپید
چونان دلبرانه
که...
مهمان دیار منند...
بر هر منزل
که
مشتاقی زل میزند به قد وبالاشان
و
شیفتگی همه جا را غرق میکند
شاهزاده ها
شبی فرود می آیند و مرهم دل میشوند
رویای نگاه های لیلا...
و این
بیچاره که خودم باشم
به هر بزم شاهانه که خوانده شدم
این روزها
ردی
از شاهزادگان بی نام غوغا بوده
اما
دست و پای رفتن این جسم دورمانده از دلم
قفل است
بخدا
که
دارد می ترکد
دلم...
+
من
طاقت اینهمه ندارم
خدا