تصور خیلی هامون از کافه
یه جایی شاید باشه
پر از دوستانِ انشاالله
که نامزدند و...
مملو از اوقات عصرگاهی
بخصوص پاییزیِ
جوانانی که می توانی
با یک نگاه
پُزهای روشنفکری را
از آرایش وپیرایش شان
ببینی...
از کتابهای گاها دستشان...
یا تی اس الیوت می خوانند
یا هرمان هسه
یا صدسال تنهایی
و...
دخترها البته بیشتر
در گعده های دوستانه ی پر از
شکلات داغشان
فروغ وفریدون هم
مشاعره می کنند
هرچند با کرشمه هایی
پرسروصداتر از فریاد...
و
دوست ندارم بگویم
که دود
وبوی توتون
با اسانس های مختلف میوه
حتی گاهی...
این روزها اما
کافه داران
با میزانسن های مدرن
یا
سنتی
ویا
تلفیقی از هردو
به کشاکش
حس زیبایی طلبی جوانان آمده اند...
و در این میان
برخی قاعده بازی را خوب دریافته اند
دکورهایی
سرشار از گره
کنده های درخت
پر از بوی چوب و عود...
فضایی نسبتا آرام
اگر آن موسیقی های نه چندان دلکش بگذارد
نوری ملایم وحتی
گاهی کم ونارنجی...
اینها برای من
که عاشق درخت
وبرگهای سبز
و
حتی خشک وزردم
بسیار وسوسه انگیز است...
ولی
بازهم
نمی توان دمی در این کافه ها
خلوت کرد
و
بارانِ نم نم
یا شُرشُر را
از پنجره اش تماشا کرد وبوی خاک
را نفس کشیدو
کمی شاعرانگی کرد...
چون نگاه ها زیادند
و
از خود دانستن هایشان
زیادتر...