ابریشمِ نگاهش
هربار
از بلندایِ ارتفاعاتِ چشمانِ پرآسمانش
قصدِ دلم کرد
دشوار شد
دچار نشدن!
هربار که پابه پا کرد
نه به خواستِ هوس انداختنم
ولی
بل
پیِ گزیری
تا
از دلِ پرآشوبم آرامش را نگیرد
هرآینه از کف م رفت
دل و دین م
حسِ آبشارم
مدتهاست...
وقتی شراره کشید
میان سختی صخره هایم
میان مردانگی م
روان شد
باران شد
نم نم زد
غروب شد
سرخ وکبودم ساخت
دست به دست م داد
میان
گلاویزیِ هوس و غیرت
چشمانم را به میرزای فلک سپرد
کفِ پاهایِ نگاهم
چوبِ تَر خورد وتاول شد
تا بیش از
یک بار نخواهد وصال سایه اش حتی
زیرِ بارِ دلم خواستنش
خم شد
قامتِ زیرِ چشمانم
قُوتُ و قوَتِ روح ام ریشه برداشت
مَرد م ساخت
وقتی
بزرگم کرد
شورِ نه از هوس خواستنش
+
دختر ایرانی
قبل از لوندی و دلبری
که
توانمندیِ خالصِ خلوت ش است
خاصی ای دارد
که تا محرم ش نشوی
نمی فهمی اش...
نقشه گنج است
دختری از تبار تهمینه
+
فقط
مردانگی ایرانی
می فهمد
معنای این واژه را
ناموس خاکِ کهن را...
+
و
فقط جوان ایرانی
پیرِ این پیرهن پروصله است
به دامِ سیه کُشِ تیله های براق اش افتی
و
چشم برداری...
جامه دریِ غیرت یا حیا
توفیری ندارد
کارِ میراث داران
مُلکِ مشهد وقم نیست!
مقدس زادگان...
+زیباست