مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

کاش کمی هم ما بی حیا بودیم

شاید راحت تر میشد

آنوقت

درباره فمینیست حقیقی حرف زد...


الگوی رفتاری جنسی ای

که

از چارچوب یک مرد و یک زن درقالب همسری

خارج شد

به

دو هم جنس باهم کشیده شد


پس از آن

وارد روابط یک به چند یا چندبا چند نفره از هردو جنس همزمان گردید


البته بحث امیزش انسان با حیوان جدا از این مطلب است

که اواسط این حلقه های انتقال اشاعه شد.


حالا

بعد از بلای خودارضایی

و حیوان بازی

و مصیبت همجنس گرایی

و کثافت آمیزش گروهی


روش ها را الگو سازی میکنند

رفتارهایی در نحوه برخورد با شریک جنسی را باب و مطلوب اشاعه میدهند

که

بی شرمانه و رذیلانه

محور 180 درجه ای تمام قیل و قال های فمینیست زده روزگارماست

اما

پست فطرتانه حتی ناخنی بر این آرشه گوش خراش نمیکشند

تمام آن مدعیان هوس باز آزادی و برابری حقوق زنان


و

بهت وارانه تر آنکه

دختران جوان ما هیچ ابایی از این زیربار این روش های حتی غیرحیوانی رفتن ندارند!

که

شاید خود 50 درصد این ماجرا باشند...


روابط خارج از چهارچوبی که حالا از مدار حیوانیت هم گذشته است

و

از احدی صدایی در نمی آید...


و هرشب

در

گوشه های همین شهرهای خودمان

در

گورهای دوزخی خوش خواب یا حتی روی زیلوهای وصله دار

همسان خوک های دنیا

رخ میدهد...


برای که بر سربکوبم؟

تا وقتی خاطرم به زنک روسپی قلاده بسته و شلاق خورده می افتد

تا وقتی

عین همان لباس و همان آرایش را تن دخترک احمق هم خاکم میبینم و...


درد فقط همین است که در منشی انسانی و کرامت محورانه

متعهدانه تن به یک نفر بسپاری که محرم ترین دنیاست به تو؟!


من برای این پسرک های بی عقل چقدر بگریم

که

از خشتک پاره مد شده اش سلفی می اندازد؟!


برای دخترک تهی مغز مشتری قلاده میخ دار چقدر ضجه بزنم

تا خدا را خوش بیاید؟!


هنوز هم گهگاه یادم می افتد به آن دخترک شهرستانی که...

دلم خون گریه کردن میخواهد...

نمیدانم

هربار با خود میگویم یعنی ممکن است روزی جایی ببینمش و نشناسم؟

یعنی ممکن است آنجا حرفی به دهان من نازل شود که او را از اینهمه...برگرداند؟!


اکنون گویی چندین تن نمک و سماق و فلفل درون سینه ام طوفان کرده است...میسوزد جانم...

بارها عزراییل را به جان میخرم

هروز...

مرگ که چیزی نیست دیگر...

  • منور الفکر