مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دخترک را دیدم

روی نردیک ترین نیمکت به بید نشسته بود


سرش روی کتاب خم شده بود

اما

از همین فاصله هم میشد حدس زد

حواسش جای دیگری است


سرعتم را کم کردم

و

با کمی فاصله از کنارش گذشتم


کفش هایم که در موازات چشمانش قرار گرفت

سرش را بلند کرد


همین که مطمئن شد

اشتباه نکرده است

با حرص دو طرف کتاب را به هم زد و بست


به نگاه کردنش همیشه حساسیت داشتم

وقتی اینطوری خیره و عصبانی زل میزد توی چشمانم


کیفش را روی شانه اش انداخت

جلوی چادرش را مرتب کرد

آمد که قدم اول را بردارد

با یک گام بلند نیم چرخی زدم و درست مقابلش ایستادم


+ کجا؟

خب بذار حرف بزنم


رویش را به سمت چپ چرخانده بود

میدیدم که چانه اش می لرزد


دستم را به سمت صورتش بردم

+ من رو نگاه کن


با چشمان پر و هدایت دستم به سمتم برگشت

- بگو

اگه توضیحی داری بگو

به یک پلک زدن صورتش خیس شد


+ چرا گریه میکنی آخه

چی شده مگه؟


- هیچی

هیچی نشده

راست میگی چرا من دارم گریه میکنم اصلا

و

تند تند با کف دست چشم و گونه هاش رو پاک کرد

نگاه غمگین چندلحظه پیش اش باز هم عصبانی شد


- میخوای چیزی بگی یا الکی من رو اینجا نگه داشتی؟


+ من فقط میخوام بدونم چه کار اشتباهی کردم، همین!


- واقعا؟همین؟

یعنی از نظرخودت هیچ مسئله ای نبوده؟

میدونی مشکل اصلی همینه

همین که فکرمیکنی هیچ مسئله ای وجود نداره و برای فهمیدنش به خودت زحمت نمیدی، صاف میای سوال میکنی

منم حرفی ندارم، این یک بار برو بشین خودت اینقدر فکرکن تا به نتیجه برسی


راستش اصلا نمیفهمیدم چی میگه

نمیدونم چرا مغزم قفل کرده بود

تنها چیزیکه میخواستم تموم شدن این قهر دو روزه بود

کلافه بودم

امروز حتی مرتضی هم فهمید یه دردی به جونم افتاده

توی دفتر، یک بند میگفت تمرکز کن

خجالت کشیدم


به خودم اومدم

با قدم های تند داشت از در محوطه خارج میشد


با دو پشت سرش راه افتادم

+ خانم وایسا

خانم...


بهش رسیدم

بدون توقف مسیرش رو کج کرد به سمت ایستگاه اتوبوس

که

دیگه عصبانی شدم


بازوش رو گرفتم و به سمت مخالف چرخوندم تا هم مسیر بشیم

+ من اومدم دنبال شما

بعد راهت رو گرفتی میخوای با اتوبوس بری؟

این کارا یعنی چی؟

خوبه اینجا کلی آشنا هست

همه باید بفهمند بحثمون شده؟


دستم رو گذاشته بودم پشت کتفش

که باز راهش رو کج نکنه


با حس لرزیدن شونه هاش

نگاهم رو به صورتش دوختم

باز بغضش ترکیده بود


واقعا دیگه نمیشد این وضع رو ادامه داد

+ دو دقیقه تحمل کن

الان میشینیم توی ماشین...


چونه اش به سینه اش چسبیده بود


تا نشستیم

قفل کودک رو زدم


با صداش سرش رو بلند کرد


با چشمهای طلبکار نگاهش کردم

+ چیه؟

قفل نکنم در رو که یهو وسط راه پیاده بشی؟!


سرش رو دوباره پایین انداخت

دستم رو گذاشتم روی تکیه صندلیش

و

تا جایی که میشد به سمتش چرخیدم


+ غزل جان

نمیخوای بگی چی شده؟

داری دیوونه م میکنی

نه حرف میزنی، نه این گریه کردن رو تمومش میکنی

باور کن من خیلی هم فکر کردم

ولی به خدا یادم نمیاد چه گناهی مرتکب شدم

شما خانمی کن بهم بگو


گردنم رو کج کردم و منتظر بهش خیره شدم

با دستمال کاغذی پرز پرز شده توی دستش ور میرفت


نوک دماغش حسابی قرمز شده بود

لباش رو با زبونش تر کرد


نگاهش رو به داشبورد دوخت

اینا همه یعنی بالاخره میخواد حرف بزنه


ناخداگاه تبسمی روی لبم نشست


- من مگه باهات شرط نکرده بودم

جلسه دونفره

بحث دونفره

رفت و آمد دونفره با خانومای همکارت نباید داشته باشی؟

هان؟


چشمام چهارتا شد

چی میگفت؟


+ خب؟

منم یادمه شما چی شرط کردی خانمم

چی شده مگه؟


روش رو شاکی و اما بیشتر غمگین به سمتم برگردوند

باز بغضش داشت جون میگرفت

- چرا با جوادی توی لابراتوار جلسه گذاشتی؟

که

بیان بهم بگن بیا برو فلانی..

هوم؟

این بود قول و قرار ما؟


+ غزززززززل...

چی میگی تو؟

ناراحت، عصبانی، نمیدونم ولی حتما کلافه

صاف نشستم توی جام

کف دستم رو کوبیدم به فرمون

شیشه سمت خودم رو دادم پایین

واقعا کله م داغ کرده بود


به سمتش برگشتم که دوباره سرش پایین افتاده بود

+ یعنی شما به خاطر یه صحبت چند دقیقه ای این بساط رو چندروزه راه انداختی؟


- هرچنددقیقه..مگه مدتش مهمه؟

شما به من قول داده بودی چیزی رو ازم مخفی نکنی

غیر اینه؟


+ من نمیدونم کدوم آدم بیکاری اومده اونطوری بهت گفته

نمیخوامم بدونم

چون یقینا بی حرف نمیذارمش

اما جلسه ای نبوده

اصلا

یعنی این کل اعتمادیه که تو به من داری دیگه؟

یه سوال و جواب چند دقیقه ای ارزش گفتن داشت آخه؟

چرا باید مخفی کاری کنم؟


باز بغضش شکست

هق هق اش غریب بود


به طرف خودم چرخوندمش

+ ببینمت غزل

واقعا بهتم زده بود


+ تو داری برای دو دقیقه حرف زدن من با جوادی اینطوری هق هق میکنی؟

بگم غلط کردم خوبه؟راضی میشی؟


- علی

+ جان علی


- تو واقعا میخوای بری؟

پس من چی؟

اصلا چرا بهم نگفتی؟


خشکم زد...

+ غزززل...


با دست مانع باقی حرفم شد

- هیچی نگو

دروغ بهم نگو

خودم جوابیه درخواستت رو دیدم

رفته بودم میزت رو تمیز کنم

تو اصلا به منم فکرمیکنی؟


دیگه طاقت نداشتم

وقتی اینطوری مظلوم هق هق میکرد

توی خودم داشتم له میشدم

من نباید کم بیارم

من که میدونستم وقتی بفهمه چی میشه


در ماشین رو بازکردم و اومدم بیرون

خداروشکر توی کوچه خلوت بود

سرم رو به آسمون گرفتم

هوا ابری بود

یه عصر ابری زمستونی...


نفس عمیقی کشیدم

به بخار نفسم زل زده بودم

داشتم فکرمیکردم

خب مرحله بعد چیه؟وقتی فهمیده باید چیکار کنم؟چطوری آرومش کنم؟راضیش کنم؟


بازوم کشیده شد

با صورت پف کرده و قرمز شده اش

جلوم ایستاد

- ازم قایم کردی علی

این قرارمون نبود

میدونی بابا که رفته بود محل کارت

وقتی برگشت بهم چی گفت؟


خیره نگاهش میکردم

حرفی نداشتم

حق داشت


- گفت از هرکی پرسیدم

تهش رسید به اینکه خیلی مرده، سرش بره، زیرقولش نمیزنه...

اینکه به قدر همه میتونه مسئولیت پذیر باشه

من علی

به همین دلم رو خوش کرده بودم

که

اگه ازت قولی گرفتم، هیچوقت زیرش نمیزنی

ولی

الان...


سرم رو پایین انداختم

شرمنده اش بودم

+ میگفتم نمیذاشتی غزل

ترسیدم نذاری...

نمیخواستم اذیت بشی

گفتم اگه اجازه دادن، بهت بگم

اون نامه دو روزه که به دستم رسیده


+ دوروز علی...

کی میخواستی بگی؟

یه ساعت قبل رفتن؟


کوچه خالی بود

شاید برای همین...


بغلش گرفتم

سفت...


+ غزل...میخوای نذاری برم؟

منم روی حرفت حساب کردم

یادته توی خواستگاری چی بهم گفتی؟

سرش به سینه م چسبیده بود

منتظر جوابش نبودم


+ گفتی من همراهتون هستم

تا هرجا تکلیف باشه

حتی قدس...

یادته؟


سرش رو بلند کرد

- من یادمه چی بهت گفتم

ولی تو یادت نموند قولت رو...


+ من معذرت میخوام


- کی باید بری؟


+ یه هفته دیگه...

یه کم تو چشمام نگاه کرد

مردمک چشماش بی قرار بود

+ بریم؟الان ارشاد میاد میگیرتمون ها

به زحمت لبخند زد


نفس عمیق دیگه ای کشیدم

که

داغ بود

وقتی نشست و درو بست...


سرمو به آسمون چرخوندم

+ شکر...



دستش رو گذاشت روی قلبش

کف دست چپش

همونجایی که اون روز عصر گذاشته بود

دقیقا همونجایی که سحر روز اعزام، بوسیده بود


تا وقتی رفت جلوی آینه تا موهاش رو شونه بزنه

نفهمیده بود

داشت آخرین محموله مغزیجات رو براش جاساز میکرد

که

صداش رو شنید


+ غزززززززل

حالا من چطوری برم با این وضع آخه؟


خندید

یه خنده واقعی و از ته دل


خنده اش اون رو هم به خنده انداخت

+ خیلی شری دختر

خب آبروم میره با این نشان حاکم بزرگ که...


جلو اومد

لبه های اورکتش رو بهم رسوند

- اصلا هم...

هرکی هرچی گفت بگو کار زنمه ،دلش خواسته، مال خودشه...


خندید

دلش تنگ میشد برای همین خنده های مردونه

+ که مال خودشه؟

- بله، شک داری شما؟

مطمئنا چشماش برق میزده که خنده ی پر از شیطنت اش، خورده شد...


رنگ سرخ لب هاش

روی سرجیب سمت چپ پرنگ تر شده بود


طرح لب ش رو یکی انگار با دست پخش کرده بود

همه سینه چپ مرد، پر از لکه های سرخ بود


بغض اش صدباره شکست

+ علی آقا

این بود قرامون؟

اینا جای لبای کیه؟تو باز نگفتی صاحب داری؟

صدای هق هقش انگار میپچید...


+ کی چشم مون زده علی؟

چقدر گفتم جلوی چشم مردم نخند...

چرا گوش ندادی علی؟

باور نکردی که هنوزم داری میخندی دیگه


خنده مرد رو چید...چندین و چندبار...

باید نگه میداشت برای همه روزهای بدون خنده ش...

انگشتش رو روی لبهای مرد کشید

و روی شکمش گذاشت

- مامانی، لپ ت رو بیار جلو

دیگه گیرت نمیاد خنده و بوس بابا رو ها...


دخترک علی، تکونی خورد

صورت خیس غزل داغ شد!


قول مردونه


  • منور الفکر

نظرات  (۷)

اللهم ارزقنا...
  • مــ. مشرقی
  • آزار داری اشک درمیاری؟
    :((((((
  • ...:: بخاری ::...
  • خیلی زیبا بود.
    و البته من موافق نوشتن این متن ها نیستم واقعا!
    ولی خوشگل بود.

    موفق باشی گل بانو. می خونمت.
    پاسخ:
    فکرکنم دلیل عدم توافقتون رو میدونم...

    بزرگوارید...
    ماهم مبتلاییم به دودکش تلگرامی بخاری...
  • صفر کیلومتر
  • سلام خدا به همه مدافعان حرم و خانواده های معظم شان
  • پاک باخته
  • قلبم ریخت...
    اخی طفلک
    پاسخ:
    خوش آمدید
  • شبنم بیقرار
  • :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">