این از عجیب بودن ماست
یا
از بد عجیب بودن اوست
که میداند...
فقط کافیست
بیرون از
خانه
شربتی بخورم
یا
غذایی
این یعنی پول پایش برود
یا
مثلا
لباسی بخرم
یا
یک وسیله زینتی هرچند کوچک
از در همان مغازه
تا
خانه
هر محتاجی
که
ببینم
بلافاصله
تمام ذوق آن چه خریده شده
و
تمام لذت آن چه خورده شده
تمام وکمال
در چشم برهم زدنی
به
مهلک ترین سموم مبدل میشود
و
تمام روح و جسمم را تسخیر میکند
اما
اگر
ده ها برابر
اسکناس برود پای یک یا چند جلد کتاب
و
بعد
ناچار شوم
از زیرخط فقرترین
محله های شهر هم بگذرم
حس بدی
به آنچه از جیب رفته است و آنچه در دست دارم
رخ نمی دهد
و
من
هنوز
در مخدر این چند ورق کاغذ صحافی شده ماتم
که
خریدش
و
انتظار خواندنش
می تواند
به چشم بر هم زدنی
سیلاب امید
و
الهام
و
انرژی
و
ذوقی تمام
را در
تمامی مجاری
تنفسی
روح و جسمم
جاری کند
این شگفت
از ماست
یا
او
نمیدانم...
+
از انگشت شمار
دفعات عمرست
که
حرف هایم
حال ادب آویختن
به
سروگردنشان
ندارند
هوای
عامیانه است
یا
عام
یا
عامی
نمیدانم
هوایی
غیر از من است
هوای اینجا
الان...
یقینا
پوزش...
دعوتید به:
سوم خردادی ها
http://heyateketab.blog.ir/post/194