مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

و شب آرامش است


سیاهی ستر مطهر است


مشکی رنگ عشق است


ما همه از یک تباریم

از

بلال...


برادرم

خواهرکم

به کدام چشم تو را بگریم


دریای خون تو قاره سیاه را سرخ کرد


و صبر خدا مگر چه اندازه دارد

وقتی

تو را سلاخی میکنند

به گمان

سپیدی زیر پوستت


بغض مظلومیت تو شرحه شرحه م کرده است


کلماتم بند رفته اند


آب طلایم بدهید

زبانم قفل شده است


کاش  می شد

در آغوشت کشم


تنگ...

تنگ...

تنگ...


ماهی سیاه کوچک من...


جواهر بی مثال دره خدایان سنگی


سفیدبرفی سمای عارفان چشم رنگی...


بمیرم

برای گلوی نازک تو


برای حنجر بی کس تو


خدا که خداست

باشد

جنس حلم اش خدایی است


اما صاحب ترین چه؟

او چه میکشد؟


به درد که بمیرم؟


تو سیه چرده مهربان مظلوم نازنین؟

یا خدای تو؟

یا مولای تو؟


این دیگر کدام مصیبت است خدایا...؟


از من تا آفریقا...

چه کنم این بعد مسافت را؟


بمیرم برای تن های ضعیف

برای بدن های مثله

برای گونه های خیس...


من بمیرم برای گلوی زخمی تو


خدا تو که نامت در این سرزمین دیگر خدا نیست

همه تو را به آه میخوانند


ای آه

بفریاد رس...


یا غیاث المستغیثین...


دست کوتاه م قلم

که

تنها قلم گرفتن میداند...


چه سود؟

وقتی

در هزار گوشه این کره آتش گرفته

خون طلب دارد

خون...


و

من

بشکه ای لبریز چندین لیتر خون...

سرمست از چربی و قند و شورِشیرین

میروم

می آیم

میخسبم و برمیخیزم...


در دره مرگ خدایان سنگی

آه از من خون طلب دارد...


و

من قلمی بر دوش

قلم دوشِ دلار و یورو و ارز و بورس

من گرفتار ملقمه ی چپ و راست

من دل آشوب حلقه تنگ بدخواهان گرد ماه

ای آه...


من یک بدهکار فراری...

من

بشکه لبریز خون

در این بحبوحه خون خواهی...


نمیگذارند

نه...


نمیگذارند

ربیع الانام

بخیر شود...


باید که صفر را به در خانه ات بدوزند

این قسم خوردگان دره خدایان سنگی


شب و سیاهی

سکینه و ستر...


حالا

سیاهی و سرخی

سرسانی و سکوت...


پنجه زمخت راهبان این دره پر از تیشه و سنگ

میفشارد

گلوی انارک های پر خون را...


شتک افتاده است

صورت زغالی گستاخ این همه لعنتی دنیا را


کافران بی شرم

ناخن میکشند

روی پرچینِ پرشمیم عطر ناب خاک...


ای آه

خبر رسان به بوتراب...


+

سینه ام میسوزد...

دلم تنگ ترسیدگان روستاهای معصوم نیجریه است

دلم تب دار تمام وحشت ناموس اسلام است

سرم دَوَران فتاده پوست کنده شده برادران بی گناه سیاهم است

پسران بلال حبشی

عموزادگان جونِ کربلایی


کسانِ نزدیک من

در

قاره طلاهای سیاه...


+

+

+

+

  • منور الفکر

نظرات  (۱۱)

  • صحبتِ جانانه
  • سلام

    منور، خواهر!
    عالی نوشتی!
    چقدر دقیقو زیبا، چقدر خوب..
    آجرک الله
    خدا خونت را برای خودش به احسن وجه خرج بکند ان شاءالله
    پاسخ:
    علیکم السلام
    ان شاءالله...
    سلام علیکم

    **
    سینه ام میسوزد...

    دلم تنگ ترسیدگان روستاهای معصوم نیجریه است

    دلم تب دار تمام وحشت ناموس اسلام است

    سرم دَوَران فتاده پوست کنده شده برادران بی گناه سیاهم است

    پسران بلال حبشی

    عموزادگان جونِ کربلایی
    **
    زیبا و دردآور بود
    خداوند به ذهن و دلتان برکت دهد،ان شاءالله

    _______________
    http://einsaad.blog.ir/1394/09/28/%D8%B0%D9%86%D9%88%D8%A8
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خیر مقدم...
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام


    همین که گفته بودن:

    نکند در پیش چشم این آقایان جان چند صد سیاه پوست شیعه به اندازه یک دختر چشم آبی دیسکوهای فرانسه ارزش ندارد!؟

    پاسخ:
    علیکم السلام
    حقیقت محض...
    سلام و مهر..

    به درنگ وقتی جون علیه السلام فرمود منی که کاسه لیس
    شما بودم ای امیر، مرا از درت نران، و تا آخر ایستاد.
    اینان نیز برگ آخر زندگی خود را خونی میبینند.
    تا شاید به خواسته جون، خونشان با خون اربابشان درهم آمیزد.


    و اما بعد..

    نثر لجام گسیخته ی از قالب و محدودیت شما هوایی تازه دارد.

    جزاکم الله ما هو اهله.
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خوش آمدید...

    و
    لطف دارید...
  • محمد امین احسن مقدم
  • we are Ibrahim Zakzaky...

    پاسخ:
    خوش آمدید
    آه
  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    شیعه بودن هزینه داره
    از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفته تا شیخ سفید رو ....

    من نه تنها برای شیعه بودنم هزینه نکرده ام
    بلکه همیشه هزینه ای بودم برای شیعه ....
    پاسخ:
    علیکم السلام
  • ارکیده س ی
  • واقعا دل خونِ برای این همه مظلومیت و این حجم ظلم:((((
    دلمان آتش گرفته...

    ولی فرمودید:
    دست کوتاه م قلم
    که
    تنها قلم گرفتن میداند...

    چه سود؟
    وقتی
    در هزار گوشه این کره آتش گرفته
    خون طلب دارد
    خون...

    اما پاسخ:
    قلم شماست که میتواند خون ها را قلیان در آورد
    و
    شمشیر ها را از قلاف بیرون کشد
    و
    ...
  • مــ. مشرقی
  • و زمین پر شد از فساد، به سبب آنچه انسان به دست آورد!
  • پرواز سپید
  • آه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">