قد کشیدن
سر سفره
پدر و مادر
لقمه گرفتن
از
حلال های خیس از عرق یک مرد
موج زدن
اصالت
در
رگ ها
رفلکس
سپیدی نجابت
در
ناصیه
شناختن
حد و حدود
و
داشتن
قدر و قانون
بست نشینی
گاهیانه
در
اندرونی
و
خطابه خوانی
کم نداشته از رجز
هرزگاهیانه
این ها
هیچ کدام
اگر
بنشیند
بغل دست
یک سری خواستن های خاص
هرگز
نشان
از
هیچ عنصر نامطلوب و بروز هیچ ناخالصی و برهم خوردن توازن هیچ مرزی نخواهد بود
هول نکنید!
این چنین
به طرفة العینی گردن نکشید
به پشت سر
به راه آمده...
که
یا لقمه شبهناک قورت داده
یا
پای رفاقتی ناباب
ثقلین پوسانده
یا
در بالاپایین چاله چوله های بلوغ جامانده
و
نارس شده
نه!
پدر گرام
نه!
مادر عزیز
دلبند سرتاسر عمر شما
فقط
حالا بزرگ شده
و
این خواستن ها
حسابش
با
آن گوشه که همیشه برای شماست
توفیر دارد
اصلا جداست
اصلا
نهراسید
اگر
آن خواستن ها
خواسته شد
با
باید های دیگری سروشکل بگیرد
اگر
مکعب هنجارهای جوانی شما
در این
کلبه پرشروشور
کمی جابجا می شود
قرار نیست
حرمت ها بشکند
قرار نیست
حریم ها لگدمال شود
تنها
قرار است
قانون هایی در این خواستن ها
دیگرگون شود
قانون هایی
در
ادامه
و
در
موازات قوانین شما
نه
در مقابل...
هرگز
قرار نبوده است
اگر
عاقله دختر شما
جایی
مرد بودن های فردایش را دید
و
قدم پیش گذاشت
کمرت بشکند پدر
یا
اگر
بالغه پسرک تان
حد شناخت
و
در این حد دید و یافت
دلت بشکند مادر
این
امروز
شاید بزرگترین
دلهره و قانون نانوشته خون بست عرف ما باشد
آخرین پل
در
زندگی بعضی
که
اگر خرابش کنند با خواستن های خاصشان
دیگر
راه به آن سوی دره موهوم نداشته باشند
راهی برای
کنار هم ماندن و بودن
باید از نو شروع شود
و
در تنهایی خاص این خواستن های خاص
اما
گاهی
مسائل ساده تری هم هست
چیزی شبیه این
که
استاد ایران گرد خوش ذوق
بگوید
سختی دارد
مرد میخواهد
همراه محرم می خواهد
اما
بازهم نشد ندارد
اگر
تنها هم باشی
ولی
قوی باشی
صورتی نزنی در اوج مواقع خاصی که فراوان است
و
بعد که کمی حرف زده شود
بگوید
نه!
تو میتوانی
فقط
دو مسئله لاینحل است
خانواده ات
که
یقینا
تمایلی ندارند
به
ایران گردی های خاص با اکیپی از آقایان
-هرچند بقدر چشم مطمئن-
و
فلان مرکز
که
برای فرض های غرض مرض شان
پرونده خواهند ساخت
برای من
-هرچند با بودن بقدر یک عمر شناخت-
و
از آن روز
فکر میکنم
قدر عمر بچه ها را کجا نوشته اند
که
خانواده ها خوانده اند
و
اینسان
قانون نگاشته اند در پستوهای نادیدنی جامعه
که
گویی
هزاران سال
فرصت است مارا
برای
رفتن
دیدن
برای
زدن
رد سیب های سرخ فهم...
یا
حتی
برای داشتن فردا
کنار
آنکه محبوب فرازونشیب های ذهن توست
اصلا
برای
خیلی از خواستن های خاص
که
امروز
بیشتر ممنوع اند...
+
روزی
که از قبل اعلام شده بود کلاس رسمی نیست
و
بنده بی اطلاع بودم
جمع مان
کمی خصوصی شد
و
حرف ها هم...
استاد جایی از بحث
خیلی جدی
رو کردند به دخترهای کلاس
و
گفتند
اگر روزی چمرانتان را پیدا کردید
دست دست نکنید
بروید جلو!
و
آقایان
اگر غاده یشان را
خیلی روی این
درس پیشنهاد به شدت
گستاخانه
فکر کردم
برای من حل شد
ولی
آن پستوها...
این نکته را هم
متذکر شوم
که
اصولا
این پیشنهاد صرف دو جنسی است که گفته شد
وگرنه
برای
آنجلینا
و
برد پیت
کلا هیچ
عملیات ضربتی نیاز نیست
گاماس گاماس...
+
اینکه
هرگز آنچه هست را همه آنچه می توانست درست ترین باشد
نمی پذیرم
اینکه
نقد و پیشنهاداتم
همیشه
در کفه به شدت سنگین تر
به به و چه چه هایم بوده اند
اینکه
می خواهم
همه چیز را از ریشه بسازم
حتی اگر
لازم باشد
پیزاهای کج و منارهای جنبان اما کهن
را
بکوبم
و
دوباره از نو
اینکه
عرف را تحویل نمیگیرم...
هنوز
مطمئن نیستم
چقدر
برای این اجتماع
خطرناک و نامطلوبم...