+
گوهرشاد...
اسمی خاص
ازآنِ
صاحب رسمی خاص...
یک شه بانو
که
هم گوهر بود
و
شاید
هم شاد...
گوهرشاد خاتون...
بانوی دوست داشتنی شاهرخ
بانوی باکمالاتی
که
آستان مقدس را درک نمود
و
از خود
یادگاری گذارد بماند کنج دلنواز این حرم...
حالا
این صحن
یک سرایِ دلکش عجیب باسکینه است
یک ایوان بلند آرام
درست به مانند
گوهرشاد خاتون...
یک طاق پرکاشی لبریز از نقش و رنگ
بانوانه است این صحن دراین کنج خلوت
هرچقدر هم
آستان مملؤ میشود باز هم گوهرشاد لؤلؤ است
لولؤیی محجوب زانو گرفته کنج حرم...
سکوت
و
سکونش درست مانند است
به
بانوی قصری که در پسِ دیبای اندرونی ای
زانو بغل گرفته باشد...
حالا این سرایِ نذر سلطان شده
بسیار شبیه گشته است
به بانوی واقفش...
این صحن بانوانه
خاتون ها در چنته دارد
پس
تمنا کن!
تو را به غلامی می پذیرند...
+
پست تکمیل میشود
اگه یه اعتکاف ماه رمضونی بمونی توی یکی از شبستوناش،
شب تا صبحش که جای خود داره..
صبح سحرش چه می کنی با سکر خیال انگیز بانو..
از گنجشکاش نگفتی..
الهی نصیبت ..
راستی! ممنون که هستی..