گناه تو
ای خلفِ
بلال حبشی
گناه تو
ای مظلوم
تنها این است
که
باور داری
تنها
یک
صاحب
است
که بر این همه
بی کسیِ تو
نظاره میکند
گناه تو
بزرگترین
و
نابخشودنی ترین
گناه عصرِآخر زمین است
تو
الله را
باور داری
و
عِطر پیامبر مهربانی,
ایمانِ
روزگار بی کسی توست
گناه تو
دراین عصر هجومِ بدویتِ نخستین,
رستگاریِ مستمر
درپس لا اله الا الله ست
کاش
عموعباس
ما شیعیان بود
کاش
سکان دار سفینه نجاة ما بود
کاش
دست بدی های من
در
دست آن غداره کشِ
بی خدا
یکی نشده بود
در دور نگاه داشتنِ
صاحب آخر
که اگر بود
احدی جرات نداشت
نگاه ناجورت کند
چه رسد
که
زنان ت را
کودکان ت را
جوانان ت را
در خیابان وخاک کشد
لگد زند و
خنجر کشد
آتش زند و
مثله کند
کجا توانست فَصد کند تورا
که فَصد می شد
نفس های ننگینش
با نَشتَرِ
صاحب (مان)
دست غفلت ت بیرون کش از هم پیمانی سایه نشین
با آن بی خدای دور
ای من...
دستان ندبه تو
صاحب را به خانه خواهد آورد
برفراز کن
صیحه درماندگی را...