+
گویا
در پاسخ به نامه انتقادی یک جوان
در باب فاصله گرفتن مسئولین از مردم خطاب به امام خامنه ای مدة ظله العالی
بیان شده است :
جوان عزیز
چشم به راهم
که
شما فرزندان تازه نفس اسلام و قرآن
خودساخته و کامل شده
از راه برسید و بارهای کشور را بر دوش بگیرید.
تلاش و مجاهدت و توکل به خدا
شرط های لازم اند.
ان شاءالله موفق باشید.سیدعلی خامنه ای
رهایم کنید
بگذارید بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد.کز سنگ ناله خیزد.کز سنگ ناله خیزد
برای تو چه کردم من امام؟
فدای این چشم به راهی
فدای این محبت، این همه اعتماد تو
کاش بمیرم آن روزی که نشود یا نگذارند یا حتی بلا بدور نخواهم
برای اسلام عزیز و قرآن و انقلاب
نفس کشم
کاش بمیرم...
+
فقرا را میبینم
حتی کاسبانی که گویا رونقی در بساط شان نیست
و
کسانی که نمیدانم نامشان چیست
اما
تقلایی بی صدا دارند برای حفظ آبرو
گویا متکثر شده اند در تمام تنم
همه وجودم درد دارد
یک پای فکروخیالم
گرفتار دختر و پسرهای مسیحی و یهودی و لائیک و بودا و برهما و....
کل عالم است
که
یا صدای اسلام را نشنیده اند
یا این روزها با نعره نخراشیده تکفیریون میشوند و میگریزند
یا شنیده اند و باور نکرده اند
هنوز الله ندارند.محمد ندارند.وای من...علی ندارند و مادر ندارند و حسنین ندارند و حتی که عمو عباس ندارند!
یک پای فکرم دربدر و بیچاره
مسلمان سنی درمانده ترسانِ هرجای دنیاست
که
این روزها مانند همیشه تاریخ یکباره میریزند
ناموسش را هتک میکنند
دست و پایش را مثله میکنند
کودکش را در آب خفه میکنند
کاشانه ی حقیرش را آتش میزنند
و...
یک پای دیگر فکرم هم
فلج شده است
برای کودک و نوجوان و جوان و میانسال و کهنسال سرزمین خودم
که
هروز آشوبِ شبهه ای
خنجر منافقی
شهوت بی خدایی
یا به خیابان میکشاندش
یا به زیرزمین های اندود از بوی گند زهرماری و بدن های چسبناک شده از عرق جوانِ بیچاره ای دیگر
یا ...
شکنجه ای مدام دارند...
یک پای مغزم نیز
دچار شده است
به
شیعیان مظلوم، مظلوم و مظلوم
همه جای دنیا
که
بی صدا زخم میخورند
میهراسند
میجنگند
کفن میپوشند
با بمب های آتش زا میسوزند
قوالی علی علی میزنند
و
باز در پاچنار و کشمیر و غزه و آذربایجان و هزار قبرستان دیگر
به خون می غلتند...
فکرمیکنم
به
تن فروشان
به
ربوده شدگان
به
اسرای گمشده از فهرست های جهانی
به
گروگان های هزارباره تجاوز شده
به
بی خانمان های کارتن خواب
به
همه اهل سیگار و منقل و سرنگ
به
همه طفل های معصوم امت اسلام و نسلِ سند خورده به نام مادر و مولا
که نشسته اند پای ده ها اینچ پست فطرتی مثلا مادروپدر ملعون شان!
و نشخوار میکنند بوسه هایی از جنس سیب های سرخ ملکه جهنمی در کلبه هفت کوتوله را و
میبلعند صحنه های حیوانی گرگ هایِ سیکس بک دار و شغال هایِ زرد کمند گیسو را
حالم بد است
حالم برای همه دنیا بد است
حالم برای خودم بد است
توان مهار هیچ زشتی را ندارم
و له میشوم زیر این همه وزنِ کثافت که عالم را برداشته...
تمام دریچه های تنفس پاک م در خطرند...
میروند با سرب داغ تمام میشوند
و
من هی هروز هرلحظه دارم تنها تر میشوم
بی هواتر میشوم
سر به هواتر میشوم...
امروز مسیر تا خانه را در اتوبوس
دیدم
هم آنان که در خیابان بودند
هم آنان که پشت پرده مردمک هایم همیشه هستند...
من فقط یک راه پیدا کرده ام
فقط یک راه
که حال همه تان را خوب کند
عزیزانم میشنوید
عزیزانم در همه دنیا
میشنوید؟
یک راه پیدا کرده ام!
من هستم
من برای شما هستم
حتی اگر نمیشناسمت
من به فکر تو ام عزیزم...
من میدانم حال بدت را چگونه خوب کنم...
من میدانم وضع زندگی تورا چگونه رونق بخشم...
من میدانم درد تو را چطور آرام کنم...
من تا وقتی نفس دارم
تا وقتی اذن دارم
برای انقلابی ماندن همه تان میدوم
میجنگم
خودم را میکشم
تنها راهش همین است
باید انقلابی ماند
بعد این باعث میشود
او بیاید
و همین که او بیاید
همه چیز
همه چیز
به خدا همه چیز
درست میشود...
من احمق نیستم
من دلخوش
سرخوش
شکم سیر
بی درد
من پست نیستم
من هروز به همه تان فکرمیکنم
حتی تو سلبریتی آمریکایی...
حتی تو سوپر مدل اسکاتلندی...
من به همه تان فکرمیکنم...
حتی به
گیت دار تله کابینِ قلل سوییس...
حتی به نگهبان ساختمان نیمه کاره ژاپنی...
باور کن من به تو هم فکرمیکنم
دستفروش کنار درب ورودی دیوارچین...
شاید برایت سخت باشد
باور کنی
اما من به تو هم فکرمیکنم
رهبر گروه برتر رپ کره جنوبی...
حتی به راننده متروی پاریسی...
به
مشروب فروشِ کاباره شبانه بیروت...
به بادیگارد آیشواریا رای هندی...
به سرپرست تیم صلیب سرخ اعزام شده به سومالی...
به...
سرم درد میگیرد
اما
به همه تان فکرمیکنم...
به ماهیگیران
به نشا کاران
به کارگرانِ اخراج شده کشورم که درخواست اعطای فطریه داده اند...
همه تان را مجبور میکنم
به انقلاب ایمان بیاورید
ناچار میکنم پای این انقلاب بمانید
من واکسن پردرد شمایم
من حتی اگر فکرکنی میکروب اضافی ام در این زندگی مریض که داری
حتی اگر پس م بزنی تا دردت بیشتر نشود
من
به تو تزریق میشوم
من این درد اضافه را به تو تحمیل میکنم
تا انقلابی بمانی
تا
او بیاید...
او که بیاید
گشایش همه امور است...
باور کن من خیلی فکرکرده ام
تنها راهش همین است
من دوستِ توام...
من تو را دوست دارم
باورکن...
بیا تمامش کنیم
خواهش میکنم ازتو...
+
یک فراخوان:
برای انقلاب خرج میشوی؟
از امروز به راه های انقلابی کردن مردم فکرمیکنی؟نه! فکر تنها نه!
اصلا بیا فقط فکرهای تلنبار شده آقا را انجام بده...انجام میدهی؟!
برای داشتنِ مهدی(عج الله) کاری میکنی؟!
حتی یک کار...!
کسی چشم به راه ماست آخر
خودساخته و کامل شده...
چیزی نمیتونم بگم
شاید دلیل این نگفتن هم در دل نوشته هایتان باشد!
التماس دعا
یازهرا...