تا کنون
تنها
چندبار این حال بهم دست داده است
جندباری که بزور به پنج انگشت یک دست هم نمی رسد!
بار اول
تا آنجا که یادم می آید
سال88 بود
اردوی مشهدی
بعد از جریانات فتنه
استاد فوق گرامی
در یک محفل کاملا خصوصی
در جمع
چندنفره ای ازدوستان
لایه های غیرقابل تصوری از بحث گستره ولایت را برایمان شرح دادند
خوب به یاد دارم
آخر جلسه
وقتی نگاه دوستان کردم
همه یک حال داشتیم
سرگیجه و سینه هایی به شدت سنگین و انباشته و البته یک هراس غیرقابل توصیف...
نیمه شب خودمان را به حرم رساندیم فقط...
باردوم
در دوره جریانشناسی تاریخ معاصر بود
وقتی
سر بعضی کلاسها
به عمق دروغ پردازی های به خوردم داده شده در منابع مرسوم و معروف
واقف شدم
آنقدر سرم سنگین می شد که حالت تهوع میگرفتم
فقط
هربار وقتی از صحن آینه رد میشدم
به شیخ فضل الله سلام میدادم
تا کمی آرام بگیرم...
دفعه بعد
فروردین ماهی بود
عزیزترینم
وقتی روی نیمکت پارک نشسته بودیم
رازمگویی را فاش کرد
و
من
فقط از شدت فشارش
راه رفتم
زانو زدم
کمرم شکست
هق هق کردم
و
سینه ای که از درد نای قدم برداشتن نداشت
برای آرام گرفتن
به خودش و خدایش پناه بردم...
و
احتمالا
این بار
نوبت بعدی است
وقتی
از استاد خواستم
مبانی اصلی فکری مستشرقین را
برایم کمی توضیح دهد
و
ایشان
یک ساعت و ربع فقط داشتن
مدخل ورودی بحث را توضیح میدادند
و
من
لحظه به لحظه
از شدت فشار و التهاب تفکری
که
در هر کلمه استاد
دامنه گسترشش را واضح تر میدیدم
سرم به دوران افتاد
بغض کردم
تا
خانه
وزن م را بزور تحمل کردم
تایم کلاس که تمام شد
به
استاد گفتم
حس میکنم
در یک حباب بزرگ اسیر شده ام
حبابی که با بسط بحث
دائم بزرگ تر می شد
جمله ای که
موقع خداحافظی به دوستان گفتم
کاملا
غیرارادی بود
خوره ای داشت تمام ذهنم را میجوید:
آقا
چطور توقع دارند ما در برابر این فضا بایستیم
چطور باید ذهن بشر را پاک کنیم...
که
این باری است به بی نهایت توان، دشوارتر
از
کربلای5 و والفجر8
یقینا تابحال هم شنیده ایم
و
هم خبر داریم
از دنیایی
که
غرب
بر اساس شاخص های خودش نسبت به آن آشنایی میدهد
و
حتی
خبر داریم
غرب
خودش از ذهن خودش
این شاخص ها را تولید
و
سپس به کل معارف دنیا تحمیل کرده است
و
یقینا
همه میدانیم
که
همه متاثرات این جنایت بشری
تا چه اندازه
برای دنیا باورپذیر شده است
اما
باهمه این میدانیم ها
وقتی
بحث باز شود
لامپ های خاموش تمام اتاق های ذهنتان روشن میشود
و
شما
تازه به چشم دانسته خود را مشاهده میکنید
اینکه
وسط یک قلعه مخوف و توهم زاییده و توهم زا تنها و بی خبر رها شده اید
این یک حباب بزرگ و هولناک است
و
ترکاندن این حباب
تخریب این قلعه
شکافتن پرده ی ضخیم پیرامون چشم علم بشر
و
در واقع
یک فرمت جهان شمول
تمام آن چیزی است
که حضرت آقا
دائما سعی دارند
دانشجویان و نخبگان را
نسبت به آن
معتمد به نفس
خودباور
بصیر
گستاخ و پرسشگر
خالق و مبدع
بار بیاورند
این دقیقا
تمام
تکلیفی است
که
بدوش ما و نسل های بعد ماست
بدون اپسیلونی
اغراق
و
البته
ارفاق
باید خدمتتان عرض کنم
دوستان!
حقیقتا
وارد
مهلک ترین
دشوارترین
جان فرساترین
و
پیچیده ترین
معرکه
از آغاز خلقت بشر شده ایم
چراکه
دقیقا سیر تکامل عقلی و نقلی وعلمی و معنوی و مادی بشر
امروز
به جایی رسیده است
که
صعود طولی آن بسیار کُند
و
صعود عرضی آن بسیار تند است
لذا
چنانچه
ما موفق به انجام ماموریت خود شویم
تنها
امکان بروز دو حالت وجود دارد
یا
تمام حساب تمدن تعریف شده کنونی بشر
صفر شده
و
در بازتعریفی که ما ارائه میدهیم
همه چیز از یک نقطه کاملا متفاوت مجدد آغاز میشود
یا
سیر تکوین بستر ظهور به نهایت میرسد
و
فرج واقع میشود
که در این حالت سرنوشت زان پس
در
منابع اعتقادی ما تاحدودی بیان شده است...
درعین ابتدایی ترین
و
بدیهی ترین،
ساده ترین گام هم
تنها
درک گستره این حباب و اصل اسارت در آن است
و
این
دقیقا
به زبان ساده عامه فهم میشود
همان
چرایی که آقا در دیدارهای دانشجویی
دائما
اصرار میکنند
در مواجه با منابع درسی بخصوص غربی هایش
بپرسیم!
+
دوستانی که
قرار است بپرسند
چه باید کرد
دو پاسخ وجود دارد:
اول بقول حسن باقری
دوکار
اخلاص و تلاش...
دوم بقول آقا
جرات کنید و بپرسید چرا؟
و بعد
هروز بروید چندساعت خود را درون کتابخانه محبوس کنید
و
آنقدر بخوانید و فکر کنید و فیش بردارید و بالا و پایین کنید
تا
برایش یک جواب تازه پیدا کنید
هیچ راه دیگری وجود ندارد .
+
کتاب شرق شناسی
تالیف(ادوارد سعید)
توصیه میشود...
+
در اینستاگرام حامد زمانی
از
مخاطبین تقاضا شده
هرکس
بقدر خود
در نشر آهنگ
مرگ=آمریکا
قدم بردارد
پیشنهاد میدهم
حداقل
یک بار بشنویدش!
از غرب اعصاب خرد کن تر، باز خودشه!
هر چه قدر هم که این تمدنِ وحشی شون داره جلوتر میره، بد تر میشه و اعصاب خرد کن تر!