دراین هیاهو
که خدا
مشغول کار خودش است
آخر خدا
سرش شلوغ نیست
مثل ما
درگیر
شهر و شهرت و پول نیست
مثل ما
خدا خداست
و
خدایی اش
اینجا پیداست
همین جا
که
خلیلِ خود را
حبیبانه می برد
هنوز هم
عشق ِخدا شدن
راهی جز
غلتیدن
درخون
ندارد...
دراین
سرگرمی
عاشقانه خدا
هنوز هم
کسانی
حواسشان جمع است
به قاعده های
جدیدِ جدی ترین بازی
آری بازی
اما نه بازیچه!
بازی ست
چون
سرِ جانی دارد
این سرِ حالی
بازی
یک قدم تو
ده قدم منِ
خدا با خلیلانش
من
این کنار
زمین
ایستاده ام و
فقط
دارم برای
شوربازی
کف میزنم وهورا میکشم
و
حسرت میخورم...
علی خلیلی
هم
غلت زد و
خونی شد
و
سرحال آمد
سرجانش و
لِی لِی آخرش را
بازی کرد
و
خوشش آمد
خدا...
گذاشت
علی هم
ببرد این بازی را...
حرف مانده:
هنوز هم
کسانی
حواسشان جمع
بازی با خداست...
دل آدم میشکنه به اینکه تو مهد تمدن این همه بی فرهنگی میبینه این عزیزان مادر همبستر خاک میشن!!!