برای همه آنها که
تنهایند
همه آنها که
خسته اند
همه آنها که
در طلب اند
همه انها که
دلشان سر به بیابان گذاردن میخواهد
همه انها که
کوله شان را گذاشته اند مقابل چشم
همه آنها که
دلشان جاده ای محو نشسته در افق می خواهد
همه آنها که
تسبیح میچرخانند
میگردانند
همه انها که
عشقشان
گرفتن استکانی چای غلیظ و شهدی عربی است
همه آنها که
دل دل میزنند
فلافل های نذر توابین مزه کنند
همه آنها که
پیراهن مشکی شان را کشیده اند بیرون از بغچه ها
همه انها که
روبند مشکی خریده اند
کم کم
موسم التماس میرسد از راه
کم کم باید شروع کنی
به خاک و خون کشیدن خودت را
بیا بگیر جانمان اجل
اما
یک بار بگذار
محشر را تمرین کرده باشیم
مرا وقتی حضرت پدر علیه السلام
سایه می اندازد
تمام عمود ها را
وقتی
زیر ابهت نگاه اسدالله الاعظم میروم سوی ولدمقتول عطشان ش
بیا بگیر جانم
اما
بگذار فقط یک بار
پیاده بروم از حضرت یقین تا حضرت خون...
با من مدارا کن بارالاهم
مدارا کن با من به این رخصت
به این اذن
به این سفر
بخوان مرا
ای صاحب تمام اقرإ های بود
حتی اگر در کربلا تمامم کردی
بکش مرا در نجف مطلای علی (علیه السلام)
لبیک یا امیرالمومنینم حیدر
علی بن ابیطالبم(علیه السلام)
برعکسش با صفاتره ...
حضرت خون تا حضرت یقین ...