تنها
به یاد استادی
که وقتی رفت
تازه به چشم آشنایی من
آمد...
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای, دور و تنها بمیرد
درآن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
تو دریای من بودی, آغوش واکن!
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد...
حرف مانده:
روح ت لبریز
از هم نشینی های خلد برین
قوی زیبای منذر...