آن روز که
گفتی
جنگ
هنوز ادامه دارد
و
شما
افسران من ید
و ...
یاد آن پیر عزیز افتادم
وقتی
گفت
تا حق وباطل هست
مبارزه هست
وتا مبارزه هست
ما هستیم
و
آن روز که گفت
امید من به شما
دبستانی هاست!
وکسی راز
سخن ش ندانست و سِر امیدش
تاآن
سالها بعد که
پرده افتاد
جنگ شد
و
دبستانی های روزگارش
حالا
سروهای رشیدی بودند
که
بازوان قدرتمند
پیرِ مراد
درآن کارزار الی الابد حق وباطل
گشتند
وحالا
ما
هرچه دیرتر
باورت میکنیم
پیکرمان
رنجورتر میشود
وقتی
گفت آن پیر
که
پشتیبانت
باشیم اگر,
رنجی نیست و
خطری نیست و
اندوهی...
و باز انگار باورت نکردیم
همه درد این نیست
که ما حتی
راز این همه
سفارش وسپردنت
را هم...
از دو سه ماه
قبلِ
این تازه شدن سال ها
مضطرب کشف راه وترفند وگویش ومنطقی بودم
که
مردمم را یادآورم
فصل غمِ مادر
را که جوانه میزند
با جوانه های باغچه هامان
وپرپر میشود
با تقلای تنگنای تُنگ ماهی هامان...
وباز غافل شدم
که
کدام دشمن
فقط به کف ودَف رضایت میدهد؟!
حتی اندیشیدم
به چرایی بی مادریمان
وقتی
سرنخ
درودیوار را گرفتم و
رسیدم به بند دور دستان حیدری...
اما
باز نسیان از
باور خط واشاراتت
که جنگ هنوز ادامه دارد
و
باور آن پیر که پشت تو باشم تا...
وحالا
خوب می فهمم
افسری چیست وکدام است وکجاست وچراست و
امان از تکرارهای تو تاریخ...
وقتی
شنیدم
دشمن
به پشت درِ خانه اعتقادم آمده
آتشِ شبهه اش افروخته
وقصدِ بند کشیدنِ ولی ام کرده
واین بار
صدایش چنان بلند است و واضح
وقتی
نام تورا
فریاد میزند
و
تورا
تیروتیغِ افترا وکین
میزند
حالا
من
برلبه پرتگاه این پیچ تاریخی
ایستاده ام
درکانونِ این تکرار ناگریز
من
روضه مادر
را
فقط برای بلند گریستن
نیاموخته ام
من
از مادر
پشت درِ خانه
آموختم
ایستادن
و
زمین خوردن ولی برخاستن
خاکی شدن وخون شدن
و
خطابه خواندن
به
تکرار خاطره های نسیان زده مردم
به فاش گفتن
حقیقت
و
حق...
من از مادر
دفاع آموختم
از حرم ت
از حرمت ت
از حریم جایی که امروز
تو ایستاده ای
ولیِِ من
عمری بدنبال نشانی از
مادر بودند سلف مان
و بودیم مایِ خلف
ولی
حالمان
نگفتنی است
امروز
که راه گشوده شده است
برای
زهرا نشان شدنمان...
حرف مانده:
کیست که نداند
اگر امروز
دست حرمت شکنی
وشبهه افکنی
دشمن
به
ولی فقیهی
رسد که نائب امر است
باز
گسل ها خواهد فتاد
دراین راه مانده ما
تا
صاحب عصروزمانمان
تاآن آخرین
ذخیره ی خدا...
همزمان با دغدغه ما
برای یادآوری فاطمیه
(فراری منافق رو: محسن کدیور)
کتاب منحوسی
نگاشته ونشرداده است
در شبهه افکنی مرجعیت
ولی فقیه زمان
و باز کیست که نداند
رهبر جان باز ما
تنها
علمدار بیداری عصرپیش ازظهور
و
سپر انقلاب اسلامی نیست
که
هتک نام وجایگاهش
معبر ورود ناکسان
به حریم ولایت فقیهی است
که همان ولایت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است
دشمن
قصدِ اصل را کرده است
گفتی
جنگ
هنوز ادامه دارد
و
شما
افسران من ید
و ...
یاد آن پیر عزیز افتادم
وقتی
گفت
تا حق وباطل هست
مبارزه هست
وتا مبارزه هست
ما هستیم
و
آن روز که گفت
امید من به شما
دبستانی هاست!
وکسی راز
سخن ش ندانست و سِر امیدش
تاآن
سالها بعد که
پرده افتاد
جنگ شد
و
دبستانی های روزگارش
حالا
سروهای رشیدی بودند
که
بازوان قدرتمند
پیرِ مراد
درآن کارزار الی الابد حق وباطل
گشتند
وحالا
ما
هرچه دیرتر
باورت میکنیم
پیکرمان
رنجورتر میشود
وقتی
گفت آن پیر
که
پشتیبانت
باشیم اگر,
رنجی نیست و
خطری نیست و
اندوهی...
و باز انگار باورت نکردیم
همه درد این نیست
که ما حتی
راز این همه
سفارش وسپردنت
را هم...
از دو سه ماه
قبلِ
این تازه شدن سال ها
مضطرب کشف راه وترفند وگویش ومنطقی بودم
که
مردمم را یادآورم
فصل غمِ مادر
را که جوانه میزند
با جوانه های باغچه هامان
وپرپر میشود
با تقلای تنگنای تُنگ ماهی هامان...
وباز غافل شدم
که
کدام دشمن
فقط به کف ودَف رضایت میدهد؟!
حتی اندیشیدم
به چرایی بی مادریمان
وقتی
سرنخ
درودیوار را گرفتم و
رسیدم به بند دور دستان حیدری...
اما
باز نسیان از
باور خط واشاراتت
که جنگ هنوز ادامه دارد
و
باور آن پیر که پشت تو باشم تا...
وحالا
خوب می فهمم
افسری چیست وکدام است وکجاست وچراست و
امان از تکرارهای تو تاریخ...
وقتی
شنیدم
دشمن
به پشت درِ خانه اعتقادم آمده
آتشِ شبهه اش افروخته
وقصدِ بند کشیدنِ ولی ام کرده
واین بار
صدایش چنان بلند است و واضح
وقتی
نام تورا
فریاد میزند
و
تورا
تیروتیغِ افترا وکین
میزند
حالا
من
برلبه پرتگاه این پیچ تاریخی
ایستاده ام
درکانونِ این تکرار ناگریز
من
روضه مادر
را
فقط برای بلند گریستن
نیاموخته ام
من
از مادر
پشت درِ خانه
آموختم
ایستادن
و
زمین خوردن ولی برخاستن
خاکی شدن وخون شدن
و
خطابه خواندن
به
تکرار خاطره های نسیان زده مردم
به فاش گفتن
حقیقت
و
حق...
من از مادر
دفاع آموختم
از حرم ت
از حرمت ت
از حریم جایی که امروز
تو ایستاده ای
ولیِِ من
عمری بدنبال نشانی از
مادر بودند سلف مان
و بودیم مایِ خلف
ولی
حالمان
نگفتنی است
امروز
که راه گشوده شده است
برای
زهرا نشان شدنمان...
حرف مانده:
کیست که نداند
اگر امروز
دست حرمت شکنی
وشبهه افکنی
دشمن
به
ولی فقیهی
رسد که نائب امر است
باز
گسل ها خواهد فتاد
دراین راه مانده ما
تا
صاحب عصروزمانمان
تاآن آخرین
ذخیره ی خدا...
همزمان با دغدغه ما
برای یادآوری فاطمیه
(فراری منافق رو: محسن کدیور)
کتاب منحوسی
نگاشته ونشرداده است
در شبهه افکنی مرجعیت
ولی فقیه زمان
و باز کیست که نداند
رهبر جان باز ما
تنها
علمدار بیداری عصرپیش ازظهور
و
سپر انقلاب اسلامی نیست
که
هتک نام وجایگاهش
معبر ورود ناکسان
به حریم ولایت فقیهی است
که همان ولایت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است
دشمن
قصدِ اصل را کرده است
آیه گرافی بروز شد