هم ما
هم تاریخ ما
هم مذهب ما
هم خاک ما
عادت دارد به
عاشقی...
حال هرجورش که باشد
توفیری ندارد
تنها باید
جوهره داشته باشد
خواه مادرانه باشد
خواه برادرانه
و
حتی
خواهرانه...
بانو آمد
آرام گذارد
قدم بر این خاک
و
پرازهیاهو
برداشت
دلها را...
حالا صاحب ما
خواهری
دلسوخته است
که در تب دیدار برادر
و اولی تر
مولی یش
گُر گرفت و آرام...
قم
ریشه اش
در قیام بود
در برخاستن واحترام کردن
بانو که
آمد
تمام شهر
کمر خم کرد به تعظیم
محبت
قم شد
عش آن آل
که سفینه دار خلاصی اند
بانوی من
تا آمدی
از آن روز
آینه درآینه
آسمان شهر
میشکند
و
می شکفد
و
خورشید
هزارپاره
می شود
و
کائنات
رخ خویش می نگرد
در انعکاس این
شکن گنبدی زلال...
قدم ت
نه برخاک م
که بر
چشمان ناپاک م...
هدهد رهایی نشان
خلدبرین را
نسزاید
که گرد گامهایش
دریغ دارد
از بزم توتیایی چشمی واله
که غبار ره تان است
حکم هفت منزل تطهیر من...
وجودش تمام آرامش و برکت مردم شهر است.
السلام علیک یا بانو
ما جواب سلام میخواهیم...