فرمانده میدان
بانوی سرشناس به شدت محترمی بودند
که
پیش از آن دورادور زیارتشان کرده بودم
قبل از صبح گاه ایشان را در باقی مانده صف نماز صبح دیدم
مشغول قرائت قرآن بود یا دعا نمیدانم...
یک لحظه نگاهمان باهم تلاقی کرد
و
یک لحظه حس کردم شاید شوخی م با دوستم را شنیده است
راستش کمی خجالت کشیدم
اما
سعی کردم بروی خودم نیاورم
خب آن لحظه نمیدانستم میدان امروز دست ایشان خواهد بود...
ستون ها که مرتب شد
فرمانده وارد شدند
جای همه سینه سوخته های سربازی کشیده خالی
ابهت و جدیت چند امیر و سردار
دقیقا در جیب سمت راست ایشان بود!
کمی هم تادیب مان نمودند
و
حلقات دویدن زده شد...
رسم است
اشعار حماسی
و
لبیک به فرماندهی کل قوا
و
ذکرتوسلاتی موزون خوانده شود
و
گروهان یا گردان
با نوای مناسب دم بگیرند
سینه بزنند
و
قدم ها را تنظیم کنند...
تازه این جا بود
که
ما
پی به اسرار نهان فرمانده بردیم
صدا و سوز ملکوتی ایشان بی نظیر بود
بی نظیر...
و
صدالبته تکه روایت های فوق العاده که چینش نموده بودند...
خودش شد
یک کارگاه آموزشی محشر...
بعد از صبح گاه
گروهان برای صرف صبحانه رفت
و
ما عده ای که دورتادور فرمانده روزه دار جمع شدیم
تبسم
شوخ طبعی
و
صمیمیت خارق العاده ایشان
در کنار
بیان جدی و موجز تحلیل های ام پی تری شده در باب مسائل روز
که
در پاسخ سوالات دوستان سایر استانها ارائه میشد
و
صدای مخملین ایشان
فرمانده را شبیه یک پاردوکس بزرگ
به طرفة العینی در چشمت
به
الگو مبدل می ساخت...
و
یقین که همه این قدرت
در بانوی فرمانده میدان آن صبح جمعه عزیز
نوری بود
در سیمای ایشان ودیعه شده از آستان باری تعالی...
+
کسی پرسید
از فرمانده که یک نظامی تمام عیار بودند
آیا این پیشه
زن را خشن و سخت نمیسازد؟
فرمانده خندیدند
و
پرسیدند:
من بداخلاقم؟یا خشن؟یا سخت؟
و
همه خندیدند
آخر فرمانده از بعد از میدان صبح گاه
بیشتر به
سفید برفی ملیحی می مانست
در نظرها...
و
ایشان پاسخ دادند
یقین که شما را در پیگیری امورتان جدی تر
و
در مدیریت مسائلتان مسلط تر می سازد
اما
خشن، سخت و بداخلاق...گمان نمیکنم!
+
اگر زن خلق شده باشی
همیشه زن خواهی ماند
حتی اگر فرمانده ای نظامی باشی
اما
این خودت هستی که باید محافظ خویش ات باشی...
جالبه
ولی خب فضاها و نسبت زمانی قرار گرفتن در آن فضاها(طولانی یا کوتاه) در روحیات و رفتار و عملکرد و.. انسان تاثیر زیادی داره.
تجربه جالبی داشتید :)
برقرار باشید،یاحق