آخر
روزی
خواهم بال گشود
خواهم پر زد
روزی
آخر...
تمام این
لحظه های
انتظار
را
آخر
روزی
جبران
خواهی کرد
و من
هرچند
همیشه
بی چشم داشت
نگاهت کردم
درجاده
خیالی
انتظارم
اما
می خواهم
وقتی رسیدی
با بوسه ای
تلافی کنم
این همه را
فقط کامی که
که باید
از پر شال ت
گرفت
یا
گرد نعلین ت
یا
گردنی
که سرشار از
سکینه ورضا
روبروی
نگاه هاشمی ات
خم شود...
حرف مانده:
چشمان هاشمی ات
بند بند
رباعی
غربت غریب غروب آدینه است...