مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

عزیزدلم

اجازه میدی من یه کمی

بتونم فکر هم بکنم؟!


باور کن اینطوری نمیشه زندگی کرد ها...!


من نیاز دارم گهگاه بتونم که فکرکنم

اون هم خیلی عمیق و بسیط...


و مطمئنم تو هم نیاز داری

که

گهگاه من رو درحال این فکرکردن های عمیق و بسیط بشینی و تماشا کنی...


+

لذت دارد تماشا

در چند وقت معلوم...


وقتی دارد کتاب میخواند و تا انگشت کوچک پایش هم لابلای خطوط آن غرق شده...

وقتی دارد روضه ای را گوش میدهد و پیشانی اش چین بغض افتاده و صورتش سرخ شده...

وقتی دارد شعری را زیر لب با آهنگی من درآوردی زمزمه میکند و آنقدر حواسش پرت است که یکهو چهچهه اش بلند میشود...

وقتی دارد سیب زمینی های مورد نیاز شام را پوست میکند با چنان دقت مضاعفی که حس میکنی آخرین قطعه کلاهک هسته ای را داده ای او نصب کند...

وقتی سر سجاده اش نشسته است و مابین دو نماز خیره مانده به مهر و تسبیح در دست فکر میکند...

وقتی پا روی دلت میگذاری و با انواع لطایف الحیل جناب خوشخواب را بیدار میکنی تا دیرش نشود...

وقتی هرازگاهی فاضل به دست میرود کنار پنجره می ایستد، بلند بلند غزل میخواند تا صدایش به آشپزخانه هم برسد...

وقتی تا سفره را پهن کنی به جای کمک دادنت، دائم از گرسنگی غرغر میکند...

وقتی سرما میخورد، تب میکند و جوری فیگور بیماری میگیرد که چندباره خداراشکر میکنی امکان مادرشدن ندارد...

وقتی تابستان ها در نهایت سرتقی با یک لا زیرپیراهنی میرود سرآب زده اش را مقابل پنکه میگیرد...

وقتی زمستان ها با کله شقی تمام مختص پسربچه ها از زیر شال دور دهان و گوش بستنش در میرود...

وقتی با قیافه شرور اما مثلا نادمش یکباره در را باز میکند و چشمانش ترس دارد اما لبش نمیتواند نخندد که آخر کار خودش را کرده است و مدل دوست داشتنی موهایش را دستکاری فرموده...

وقتی سرش را از گوشی اش بیرون میکشد و با تعجبی فوق بسیار و چشمانی گرد شده میپرسد واقعااااااا؟!

وقتی خواب خواب است اما اصرار دارد که بیدار است و تمام هوش و حواسش هم با توست...

وقتی باید باشد و نمیتواند، یک جوری میرساند خودش را اما...عکسش را، صدایش را، اگر بتواند حتما عطر تن ش را...

وقتی با اعتماد به نفس فوق سقف میگوید خودم این کاره م ها خانم، و با سرووضع وحشتناکش سه ساعت بعد آچار و پیچ گوشتی به دست کلافه میگوید شماره تعمیرکاره چند بود؟

وقتی زیرچشمی مراقبشم و میدانم چه خبر است...اخبار که تمام میشود یکهو سرش بالا می آید، خیره می ماند به صفحه تلویزیون، و کاملا مسلط رو می کند به من، پاشو بپوش بریم هدیه اتو بدم خانمی...انگار هم نه انگار که همین الان یادش افتاده!


وقتی از دور میبینی اش که دارد به سمتت می آید اما تا چندمتری ات که لبخندش پیدا میشود، نگاهش محفوظ مانده است...

وقتی بعضی عصرهای جمعه صدای قیژ قیژ قلم اش روی ابروبادها برایت می نوازد تک بیت های خواجه شیراز را...

وقتی تا ظرف هندوانه را میگذاری وسط، کمرت راست نشده، سر قاچ ها می پرد...

وقتی آنقدر جایش را تغییر نمیدهد تا سر جارو برسد کنار پایش، بعد هم با نگاهی مثلا سرزنش وار سربلند میکند و حین جابه جا شدنش میگوید خونه که تمیز بود که...

وقتی...


عجب!

انگار همیشه تماشایی است او

عزیزی که لذیذ است...



+

امام معصوم می فرمایند(نقل به مضمون) :

نگاه با محبت به همسر (و البته والدین) مستوجب ثواب است...

  • منور الفکر

نظرات  (۵)

  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    حق
    پاسخ:
    علیکم السلام
    بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه به این قلم!
    پاسخ:
    خوش آمدید...
    الله اکبر..!
    پاسخ:
    لا اله الا الله...
    چه تصویرای قشنگی بود :)
    پاسخ:
    شاید چون پای عزیز لذیذ وسط است!
  • علی اولیایی
  • بسم الله...
    خدا از این ثواب ها نصیب همه کنه
    مخصوصا مریض منظور
    پاسخ:
    ان شاءالله جهت منظور نام برده...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">