دست و بال بسته
یعنی
کسی عزیزت باشد
و
بعد عزیزی پیدا کند برای دلش
و
بعد تر
نگذارد که ندایی به عزیزش برسانی
و
این وسط
سهم تو تنها تماشا باشد...
تماشای یک
بغض انباشته در نگاه عزیزت
که
محبت، حجب، انتظار و رنج
را
همزمان فریاد میکند...
هرکه عزیزی دارد
میفهمد
که این تماشا و این ناچاری به سکوت
فقط می سوزاند...
و
سوختن
معنای دیگری
جز
دست بسته ندارد...
+
چقدر سخت است
حفظ عزیزی
که
دیگر نمیخواهد عزیز ت باشد
که
طعم صاحب عزیزی دیگر
را
تمنا دارد...
خیلی نمیفهمم این چیزارو!
عکس رو بیشتر حس کردم.