روز اول-ظهر-ساعت13:30
فکه
منطقه ای است رملی(شن روان)
درشمال غربی خوزستان که
از غرب به خط مرزی ایران وعراق،ازشمال به چنانه،ازشرق به ارتفاعات رقابیه ومیشداغ واز جنوب به چزابه منتهی میشود...
همان ابتدای جنگ که منطقه سقوط کرد،نیروهای پاسگاههای جنوب فکه محاصره شدند
وبازدن به بیابان عقب نشینی کردند،عده ای راه را گم کردند واز فرط تشنگی شهید شدند.
بالاخره عملیات والفجرمقدماتی در17بهمن 61کلید خورد.
یگانهای عمل کننده،نیروی پیاده بودند
که برای رسیدن به نقطه رهایی وآغاز عملیات ناچار بودند
8تا14کیلومتر را در رمل پیاده روی کنند.
این در حالی بود که هر رزمنده12تا15 کیلوگرم تجهیزات همراه داشت..
بعضی از بچه هاهم وظیفه حمل قطعات 40کیلویی پلهایی رابعهده داشتند
که قرار بود در مرحله ای از عملیاتبرای عبور از کانالهای معروف منطقه استفاده شوند.
به گفته کارشناسان نظامی هرکیلومتر پیاده روی در رمل برابر است با3کیلومتر روی زمین معمولی..
نیروها آن شب پس از پیاده روی طاقت فرسا،به موانع معروف فکه رسیدند.
موانعی به عمق4کیلومتر..
بیشتر درگیری های منطقه لابلای همین موانع رخ داده..
افسانه والفجرمقدماتی-والفجریک آنجا اوج میگیرد که از آمار بدست آمده ی تفحصات منطقه،
میانگین سن رزمندگان عملیات رامتولدین44 تا46 مشخص کرده اند..
واین یعنی نوجوانانی 15 تا19 ساله..
ساعت حدود11شب بود ونیروها در خاک عراق..
به یکباره یگانها خود را وسط میدان مین یافتند.
میدانی به عمق400 متر..واین همه دشواری عملیات نبود..
آرایش مواضع،نبرد موانع را چنین نگاشته اند:
میدان مین/سیم خاردارحلقوی به عرض6متر/مواضع کمین/سیم خاردارمعمولی/میدان مین باعمق300تا400متر/سیم خاردارحلقوی/میدان مین/کانال به عرض3تا9متر/سیم خاردارحلقوی/کانال دوم3تا6متر/سیم خاردارحلقوی/میدان مین/خط اول عراق وخط دوم آن..
میادین مین آلوده به بشکه های فوگاز که همه تله گذاری شده بود..
صبح روز19 بهمن،بچه ها لابلای موانع وزیر آتش سنگین عراق زمینگیر شدند..
این درحالی بود که یگانهای زرهی وپیاده عراق ومزدوران سودانی آن،
بوسیله تانک وکفشهای ضد رمل قدرت مانور پیداکرده بودند.
تعدادزیادی از بچه ها درون یکی از شیارهای مابین دوتپه ماهورکه با مین والمر فرش شده بود محاصره شدند..
علی محمودوند،یکی از3 بازمانده تخریب چی گردان حنظله لشگر27محمدرسوالله(ص)،
حال وهوای آن لحظات کانال را چنین توصیف کرده:
300تن از بچه های گردان حنظله درون یکی از کانالها محاصره شدند.
بعد از3روز مقاومت وتشنگی..کف وبدنه کانال پربود از پیکر مطهر شهدا..
هربار که نیروهای جنگ روانی عراق با بلندگواز آنها میخواستند تسلیم شوند.
تمام قوای جان های خسته و..بچه ها از میان لب های ترک خورده وخون آلودشان بیرون می آمد
فریاد الله اکبرشان سینه دشت را میلرزاند."
بیسیم چی گردان،در آخرین لحظات با حاج همت ارتباط میگیرد..
"حاجی،عراقی ها نزدیک است که بیایند وهمه را..باتری بیسیم دارد تمام میشود..سلام مارا به امام برسانید..ازقول ما بگویید،حسین وار مقاومت کردیم وماندیم..وتاآخرین نفر جنگیدیم.."
ارتباط همت با گردان ،اینجا قطع میشود و التماسهای او برای شنیدن کلامی دیگر،بی جواب می ماند..
سال69 اولین اکیپ تفحص وارد فکه شد..
صحنه تکان دهنده ای بود..
دست وپای عده ای از مجروحین را باسیم تلفن بسته وزنده بگورشان کرده بودند..
عده ای از بچه ها راآتش زده بودند..
بسیاری از تشنگی شهید شده بودند...
پیکر شهدا را در گورهای دسته
جمعی ریخته و بالودر خاک رویش راصاف کرده بودند
ودوباره مین وتله انفجاری کاشته بودند..
باید مین ها را خنثی میکردی تا به شهدا میرسیدی..
وهنوز افسانه فکه..
سرزمین عطش
ادامه دارد...