کی بوده ای نهفته
که پیدا کنم تو را
کی رفته ای ز دل
که تمنا کنم تو را...
من تو راسوخته دیدم
دلبسته دیدم
من صدای تو را
لابلای
استخوانهای خرد شده ات
زیر شنی تانک
شنیدم
چشم های نافذ
تو را
درحیاط مدرسه
وقتی طواف میکردی
واز درد
درخود
می پیچیدی
چشم دوختم
و نوحه های تو را
کنار کرخه نور
در آن سنگر محقر
که رنگ و روی
معراج
داشت
شنیدم
سرِپیچیده در
دردهای نخلستانی
وتپش های بی امان
که سکینه میشود
با قرآن دائم الحضورت
گرمای لحن غزوات
گامهای پراز مَردت
در دویدنهای
استقامتی
گرگ ومیش اهوازی
وخطبه های نهج البلاغه
و اسلحه بوی باروت گرفته
و پرسیمرغ عربی
و لهجه سرخ هویزه ای
و تنی در مصاف تانک ها
و گردی
که برخاست
در هجوم کمین
شیر برای غیر
شبهای بیداری ات
و
آن یگانه
تصویر خوش نقش ت
میان صحن پرآینه حرم
وچقدر
سیب سرخ
به مزار تو
می آید
سید...
حرف مانده:
دانشجو باشی
محقق ومفسر
مبارز وانقلابی
پیرو خط امامی
باهوش ومعلم
بصیر وگمنام
نترس و خستگی ناپذیر
و
تمام نشدنی
آن وقت اسمت
میشود
سید حسین علم الهدی
که شهادتش
قائد
را به یاد
شهادت حافظان قرآن
می اندازد
در صدر اسلام...
16 دی
برای من
روز دانشجوست
و
حیات وممات
سید
حقیقت دانشجو...