تاریخ
درحقیقت
علم حقارت شناسی است
یک انسان
به هراندازه معروف و حتی خوشنام و البته تاثیرگذار
در یک پاره خط زمانی
می شود
جزئی از کل در تاریخ
این محدودیت
که عین عجز می تواند تعریف شود
اینکه خود یک انسان در حال حاضر زنده
در
تنها یک فرصت پیش بینی شده زمانی
و البته نادانسته
می زیید
و البته خود او در زمانی اغلب کمتر از یک سده
به پایان میرسد
و
آثار او نیز هرچقدر مانا
بالاخره روزی تمام
و
سپس محو خواهد شد
این حقیقت فوق وحشتناک
یک دید
و
حس حقیرانه
را به صورت کاملا جبری
به
یک انسان در حال حاضر زنده
القا میکند
همین باور نسبت به حقارت خود
می تواند ضمانت اجرایی
جهت درستکاری و سالم زیستن
یک انسان در حال حاضر زنده باشد
این شاید
وجهی از وجوه پنهان
در تاکیدی باشد
که
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
نسبت به
مطالعه و آگاهی
از سرنوشت گذشتگان داشته اند
در واقع
عبرتی که همیشه
همزاد تاریخ
پای حرفش وسط کشیده میشود
می تواند
روی دیگر این معرفت نسبت به حقارت باشد
این حقارت
بیش از آنچه
تاکنون می پنداشتیم
ترسناک است
چراکه
دقیقا
شیر یا خط
بالا انداخته شده
بودن یا نبودن است
البته باید
اعتراف کرد
که اینجا
دیگر
"یا"یی وجود ندارد
بودن و نبودن...
مزه ملس حیات یک انسان!
یکی چنان شیرین و اغفال کننده
و
دیگری
چون هلاهل در دهانش تلخ
و
یقینا ترسناک...
پس تو را
خبری میدهم!
خبری بسیار تکراری:
خواهی مرد
و
روزی دیگر
نخواهی بود!
نه
خودت
و
نه نام و نشان و آثارت
پس حتما
خودت باید بدانی
در این حجم پُرپُشتِ حقارت
این همه جسارت
برای سرکشی
را
از کجا آورده ای ؟!!!

برخی از اجزای تاریخ با بودن یا نبودنشان مسیر جدیدی تولید میکنند...
شاید اجسام تبدیل شوند اما آثار باقی خواهد ماند تا درس آیندگان شود!
بودن و نبودن :
جمع نقیضین ...