چند سال پیش، شام غریبان مولا
تنها ودر تاریکی نشسته
روضه را می شنیدم
ذکر آن سخت ترین واقعه در روز دهم برای حضرت حجت
روضه اسارت عمه...
اندیشیدم با چه عمه را کمک دهم
وتنها ذکر مدام والعصر زبانم را چرخاند ودلم را باراند
وفکر کردم در معنای این عصاره کلام الله
چقدر عجیب با روز دهم ت گره خورده مولا
انگار خدا روایت این سخت ترین را میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر
سوگند به زمان، به عصر
ان الانسان لفی خسر
همانا انسان در خسران است
الا الذین آمنو وعملوا الصالحات
مگر کسانی که ایمان آوردند وعمل صالح انجام دادند
وتواصعوا بالحق وتواصعوا بالصبر
و به حق تمسک جستند و در راهش پایداری وشکیبایی نمودند
خورشید در بستر خونین خود غلط میزد
عرق شرم خون چکان، از سرورویش روان بود بر دامن بخت برگشته آن بیابان بلا زده
آری...عصر بود...
دنیا برای تا قیامت به پایان رسیده بود
آن عزیزترین سر بریده شده بود
آن کمرشکسته ترین خیزران ها افراشته شده بود
ولع شعله های قساوت بنی بشر آخرین نفسهای نحسش را برخاکستر خیمه ها فرو میخورد
عصر بود...
دیوان و ددان بدمست غارت حرم سبط خاتم(ص)
و جاهلان جامانده از سرور عالمیان در کاخ های راحت طلبی یشان کابوس قهقهه های پیروز جنودابلیس می دیدند
همانان که توهم عقل وسیاست دور شان زد تا قیامت
وخلاصه، همه در خسران بودند
واینجا، بنی هاشم 72 بار یتیم شده بود
نه! که شیعه یتیم شده بود
اما نه! اسلام یتیم شده بود
نه!نه!نه! انسان یتیم شده بود...
پیکرها دشت را پوشانده بود
هرچند حرم الله چیزی برای پوشاندن خود نداشت...
دشت پر ازلاله های مومن بود
پر از آنان که ایمان آورده بودند
و آن سرها که از فراز نی، مدهوش صوت قرآن شده بودند
وآن بدن های چاک
وآن خون های نشسته برتن زمین وباریده از آسمان
وآن اشک های روان از چشم زمان
گواه بود که صالح ترین عمل انجام شده است
وحال، بانویی مانده بود غریب وتنها ودردمند
که برای نماز نشسته اش تیمم میکرد شاید...
بانویی که ایمان داشت و همواره عمل صالح انجام میداد
و به حق وحقیقت تمسک می جست
و در راه آن، اینک فقط مانده بود که صبر کند، زینب(س)...
روضه کربلا را من در سوره عصر شنیدم...
خدا روضه خواند ومن گریستم...