از کجا
میخواهی بفهمی غزل؟
حالا که تو در آرامِ خلوت دلتنگانه خودت
آرام اشک میریزی
آرام مینویسی
و
به دانه های برف خیره میشوی
او
در تکاپوی یک رنج عظیم
شاید که باشد
میدانی غزل
جفت یعنی همین
چفت یعنی این...
یکی آرام و دلتنگ
یکی ملتهب و قوی
یکی لبریز باران و سرما زده
و
یکی آغوش گرم و چتری سیاه...
یکی با لب هایی زخمی از بنِ آشوب
و
یکی انگشت استخوان ترکانده ی ممانعت...
این بودن پُر است
از تا به تا های گیلاس
از بوته های تمشک
از دانه های انار
پُر از
حس دشت های بلوبری
حتی اگر
فاصله اش یک قاره باشد
یک قاره...!!!
+
بیا کمی برقصیم غزل
تاب و تکان های دلت
امواج نفس هایت را متلاطم میکند
و
در ذات هر موج ی است
که
آن قدر برود
تا به ساحل امن برسد
و
تو که خوب میدانی غزل
ساحل امن نفس هایت کجاست
پس
بیا برقصیم دخترک...
+
شاید تکمیل شود!
ببینم از کجای این میتونی رخنه پیدا کنی! اونم همیشه!
البته شاید تو تعداد زیادتر خ ها بیشتر بشه به ادبیات طرف مشرف شد!
خخخخخخخخخخخخ