مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

می خواهم دروغ بگویم


روزهایی هست

فارغ از تاریک و روشن شان

برایم

بیشتر چون

قهقرایند!

اگر دیکته ام غلط دارد.رویش خط قرمز بکش

خط بطلان

خط نباید!


می بینی

چقدر آسان

می شود

بگویی

چه باید

و

چه نباید


بگذریم

عجب

این هم

حتی باید دارد

آخر باید عادت کرد

که

جز عادت

چه کاری ساخته است؟


بگذر تو

بگذار همین چند نفر

یا

همان چندین نفر

بنشینند

و

حکم ببُرند


تو هم بنشین

کمی

مقابله به مثل بیاموز

از این ایام الناتمام سکون


تلافی را بیاموز

تقاص را

تلاقی را


برای که می تواند مهم باشد

این تَن

با حسرت خاک بخورد

یا

پُر از بودن را زندگی کردن

چنگ در خاک زند

و

رخ در بسترش بگذارد؟


با بسی افسوس خبرت میدهم

هیچ کس!


خشکی لب های قدمهایت

نه قدری دارد

که سبزه کشان شوی

و

نه حتی برایت چمن مصنوعی می کارند!


خیسی چشمان گلویت هم

که

دیگر گفتن ندارد


اصلا کسی نگاهش هم نمیکند

آخر

ورم کرده

چاق شده

و

این اضافه وزن نامروت

هیکل گلویت را بهم ریخته

و

زمانه

زمانه ی اندام فریباست!

حتی

وقتی پای گلوی دل وسط باشد...


کسی در آبادی نزدیک دهکده ما

بلند بلند فکر میکرد:

وقتی بمیرد

چه کسی خاطرش را آب میزند؟

با

کدام گلاب پاش

اسمش را

در مخروبه ذهن های موریانه زده 

معطر میکند؟


غم صدای بلند اندیشه ی معیوب اش

کشاندم

پای دیوار تا کمر شکسته

و

نشاندم

بر بالین

جنازه آوارها


من

این ترس را می فهمم


مرگ هم ترس دارد


من که سالیان دراز

که هرکدام

گاهی صدها سال کش آمدند

و

تُنبانِ هزار خواجه اند!

زی ای دَم

و

انگشت مرض م را در حفره اوزون عزیز هی چرخاندم-غلط ش را خط بزن-

و

اثری درون چشمِ ذوق طبیعت گرا ها

بس زننده گزارده ام


من

که اینک لب سوز غلیان تمام منشوری های دنیایم


دیشب

اعدامی سلول بغل دستی

از زار و ضجه و زنجموره گذریده بود!


دیشب

او

می غرید!


داشتم

وسط

غلت و پیچ هایش

بلند بلند

فکر میکردم


گاهی لازم است

این که

فقط عمرت را اسراف کنی

برای اندیشه!


بنظرم آمد

اندیشه بر وزن سبزینه است


واقعا؟

یا باز میزان های سنجش موسیقایم ناخن کِش شده اند؟


و

دیگر اینکه

چرا سبزینه ها

همه جا هستند و

اصلا نیستند؟


و چرا سبزینه ها

سبزند و

باغچه من

هیچ اثری نمی دهد؟


پس این سبزینه ها

کجایند؟


بعد سرم سنگین شد

افتاد توی یقه ام


فرصتی شد

تا

خودم را دید بزنم


یکباره حس کردم

برگی سبز با سایه خاکستری

پوست م را

می شکافد

و

می رود داخل قفسی مرعوب از پژواک دِرِیل های همسایه!


مهم نیست

ببین


من

قدم تند کردم

تو هم زیاد نایست 


اینها همه

رافائل های به گل نشسته اند!


زیستگاه وراجی ها شده اند


دستم

راه راه شده بود

کارش خوب بود

برگکِ زشت!


راستی تو میدانی

چرا اندیشه و سبزینه

مسجوع اند!


یعنی

این مغزهای آفت زده هم

برف که می آید

خواب میرود دست و پاهاشان؟


یعنی

تمام پاییز

جان میکنند

و

فندق جاسازی میکنند؟


عجب مغزهای عجیبی!


بیا کمی بامن

تمرین کن

این زبان اجنبی را


باید بدانم

لغت

قومی که حَشرَم با آنهاست!


بگو

بلند بلند فکر کن تو هم

طبیب

حکیم

پزشک

جراح!

مضحکانِ مَضحکهِ پوکستانِ من...


هرچه گوش تیز کنند هم

اینجا خبری از ضربان نیست!


من

یک آونگ کِش دارَ م


یک

ضرب محکم

و

گوشخراش

سنج...


هذیانِ تنِ تب دار

فلیپ و پنی سیلین جانش را نمی خواهد


یک آدم

می خواهد

که

فقط

یک کار بکند!

فقط بفهمد...


این از هزار بار محیط کشت زاییدن دشوارتر است!

از

به دفعات

لیزر چرخاندن در قرنیه چشم هم...


از تمام گون های شمال کانادا را به صلابه کشیدن هم...-غلطش را خط خطی کن-


چرا

این انجمنی ها

که دست زدن آفریقایی یادمان می دادند

آخرش

گره دار را ترسیدند بیاموزانند!


حالا من

هرچه گره دریایی یا همان ملوانی هم بزنم

به سقف اتاق

نمی ماند که!


باز لنگر میشود

و

می کشاند مرا به قهقرا!


و

من

که چقدر از عمق بیزارم


و

بیش تَرش از فانوس بادخورده

و

شمع انگشت خیس بوسیده!


چقدر حماقت

لازم است

در افزودنی های مجاز خون ات باشد

که

دلت بخواهد

کل هیکل ات بشود

خربزه قاچ کن هرچه سانتیمتر و کیلوگرم و ریال است؟

نه!

به دلارش کن...


عجب!

حالا چهار جفت

با

چهل و چهار

یا

چهار هزار هزار هزار هزارها

جفت

فلاش بزند

و

غزل ات را از بَر کنند

با

بی شرمی چشم هاشان

توفیری دارد؟


بگذر

ببین رفیق جان!

بگذر...


من

در مقام انکارم

اکنون!


به من

ثابت کن

برای هر نیازی

یک

راز هست...


آنوقت من هم

میروم

معتکف سمرقند نشین میشوم

تا

علوم غریبه از بَر کنم


زیر و زِبَر رازم را بکشم

بعد هم

پرتره اش را !


فغان زاده...

دیشب هرات در آتش سوخت...

سغد و کاشغر زیر سم ستوران العفو گفت


امروز بودا تسلیم الوهیت نه زاده و نه زاییده شد!


می خواهم به خدا فکر کنم

مدتی است

جهانم درهم ریخته است

نکند

سرماخورده خدا؟!


شاید باید بروم

برایش سوپی بار بگذارم...!


من اگر معشوق اویم

و

او چنانم که مدعی است عاشق!


پس درمان همه دردش من م

و

او نیز...


و اگر درمان منم

پس طبیبم!

و

اگر طبیبم پس

محرم اسرار اویم!

و

اگر محرم سرالله م

پس

یکی بگوید

من این جا

زیر پنجره شیروانی اوزون

در این

فصل نمور و تاریک


میان هاضمه تنبل دنیا

وسط این همه باکتری هوازی

چه غلطی میکنم؟!

چرا

کلنجار میروم

با وزن اندیشه و سبزینه؟!


بوم رنگ دارد برمیگردد

باید

سر و گردن کشم

تا

ناقصم نکرده است


+

میدانستی

همه

دروغ ها

دروغ اند

که دروغند؟!



  • منور الفکر

نظرات  (۱۴)

از پراکندگیش که بگذریم
بعضی جاهاش خوب بود
در حقیقت اوت نخ تسبیح از دست من در میرفت
اون قسمت افزودنی ها مجازم خوب بود
فقط حماقت افزودنی مجاز هست آیا ؟
پاسخ:
از دست نگارنده هم در میرفت
تعمدی درکار بود...
و
بنظر بله!
غیرمجاز هم دارد
که واقعا در مقام مقایسه غیرمجازند
هرچند گاهی افزوده میشوند!
  • رضا حیدری
  • سلام
    اضافه شدید به لینک های ما!!
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خوش آمدید...
    سپاسگذارم
  • یک انسان!
  • الغیاث حافظ ....
  • سما بانو
  • سلام
    دیشب اومدم بقدری خسته بودم که نتونستم کلمه ها رو جمله کنم
    الان دوباره اومدم
    خیلی سنگین بود، بازم میام میخونمش
    ولی اینو خیلی دوسش داشتم
    "این اضافه وزن نامروت
    هیکل گلویت را بهم ریخته
    و
    زمانه
    زمانه ی اندام فریباست!
    حتی
    وقتی پای گلوی دل وسط باشد..." :(

    یاعلی
    پاسخ:
    علیکم السلام
    سپاسگذارم
    با دوبله فارسی بنویس...
    خیلی در لفافه است...
    من که با عقل ناقصم چیز زیادی نفهمیدم!
    پاسخ:
    چون از لفافه برون است
    گنگ به نظر میرسد...
    ببخشایید
    و
    من
    که چقدر از عمق بیزارم
    و
    بیش تَرش از فانوس بادخورده
    و
    شمع انگشت خیس بوسیده!

    استعاره هایت با جان دل بازی می کند
    نفست گرم و گرمتر ای زیبا بانو
    پاسخ:
    سپاسگذار...
    ناراحت شدن از حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است !
    سلام
    عزیزم خیلی با معنی بود...دست مریزاد
    پاسخ:
    علیکم السلام
    سپاسگذارم
    قطعا میداند
    که نمیدانم

    سلام و عرض ارادت
    پاسخ:
    علیکم السلام
    +
    پاسخ:
    سپاسگذارم
  • انسان مجازی
  • راستش را بگویم نفهمیدم چی شد

    حقیقت شما بالا دیپلم مینویسید:(
    پاسخ:
    از توجهتون سپاسگذارم
  • باران نم نم...
  • .سلام
    عجب طولانی بود...
    نوشته ها و واژه های مطالبت اصلا شبیه روحیه یک دختر نیست چرا؟
    پاسخ:
    علیکم السلام
    از توجهتون سپاسگذارم
    ...
    خیلی طولانی بود تو راه می خونم
    پاسخ:
    پیشاپیش سپاس...
  • حسین ناشناس
  • کاش دکلمه شان کنی
    کلامت اینطوری حیف می شود.
    پاسخ:
    خوش آمدید...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">