امان از وقتی
که
بچگی بکنی و خودت را از حضور در جمعی محروم بگردانی
و
بعدا ترها که کمی عاقل تر شدی
بفهمی گزند زبان تند و گستاخت
این خودت را بوده که گزیده
و لاغیر...
این جور وقت هاست
که
انسان اگر آدم باشد
گردنش کمی از آن قلل سیاه پیکر پوشیده از برف
کج میشود
می آید می گوید تنها یک کلمه را
که
ببخشید است...
و
باز همه چیز آدم وار میشود...
اما
اگر انسان، آدم نباشد
هیهات
که چون درازگوشی نعل تازه گذاشته
دائم
می نشیند و برمیخیزد و به هر سوراخ که سرک میکشد
بی عقلی و نارسی زبان آدمیت اش را جار میزند
و
باز تنها این خود اوست
که
نمیفهمد
لگدپراکنی ها فقط یک محل اصابت دارد
آن هم فقط
هرجایی از کالبد ناهمسان رشد کرده با عقل خودش
که شمای مخاطب دوست داری تصور کنی...
این موجودات ذی شعور
در
این زیست تمدن گرای کنونی
به سان صحراهای عربستان
و
بیابان های عراق
و
صدالبته دامنه های فرسایش زده تپه ماهورهای کویری خودمانند
فقط
ریزگردزا هایی موذی و مزاحم...
+
درازگوش هم نعل دارد؟!
+
هی من!
میگم خبر داری
هر انسانی که آدم نیست، خر است؟!
گفتم که بدانی...
+
باشد تا همه آدم باشیم!
که
کهنسالان به نقب و کنایه میخواندند
آدمی را آدمیت لازم است...
این لینک
یکجورایی شاهدی از غیب رسیده است برای پست!
چونکه کار عامه نبود جز خری و خر خری
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
یاد این شعر افتادم