جانم در میاد
این روزها
برای کمی خواب-
شب تا صبح
جان میکَنم
ولی خبری از خواب نمیشود-
رمقی نمانده برایم-
+
بخواب تا وقت هست
تا میتوانی
آخر
فردا که سرمان به لحد کوبیده شود و درد تا مغز استخوانش بیدارمان کند
جانمان در میاد
دیگر نمیشود خوابید
حتی اگر
ضجه بزنی خدا بخدا خوابم می آید-
ایامی است
که
مثل یک قربانی دم تیغ برای آب
من برای آرام دست و پا میزنم
پا میکشم بر زمین
خر خر می کند گلویم
تقلا اما
بی فایده است
نیست هیچ آرام ی-
با همه ی سختی هایش
با همه ی لج بازی هایش
با همه ی ...