خدا ببخشد ما را...
گاهی یک کوتاهی هایی
می شود
همان سوراخ کوچک در کشتی
که
همه را غرق ساخت...
یک سری
از
کارهای ما مردم
گاهی
اثراتی می گذارد که فقط می بایست
به خدا پناه برد
از آن ها...
یک چیزهایی که هزارسال هم می نشستی فکر میکردی...ابدا به ذهنت خطور نمی کرد
اما
یکهو
در کمتر از 4 سال
می بینی که...به به
گل بود به سبزه نیز آراسته گشت...
+
مردم این شهر
یک روز
فریاد کشیدند
شکنجه شدند
خون دادند
تا
توانستند دریایی را با موج خود به خروش آورند
و
آمریکا را از مرزهایشان به زباله دان تاریخ بیافکندند
و
تنها 30 سال بعد
مردم همان شهر
غفلتی عظیم نمودند
و
مردی را به خانه خود راهی ساختند
که
در تنها 20 دقیقه!
تمام قد خویش به زباله دان تاریخ فکند
تا
آن تکه آشغال حقیر سخیف نامیمون را برون کشد
و
راه نفوذ آمریکا را به کشور بگشاید...
و
من همچنان به سوراخی می اندیشم
که
انگشت جهالت تنها عده قلیلی از مردم این شهر
در کشتی سرنوشت ملت حفر نمود
و
آبی که سیل آسا از پس این غفلت
به
درون مملکت جاری شده است...
و
من
می اندیشم هم چنان
به
توان و اثر مردم این شهر...
+
در رسوم کهن ایرانیان شاید
که باشد
تا
جوانمرد اویی است
که
هرچه را از کف رانده، خویش به آب و آتش سپارد
تا
دوباره به کف آرد...
و من
می اندیشم
به خبری که میگفت
فلان چهره اصلاح طلب
شال و کلاه کرده است
تا
برای انتخابات آتی مجلس
به این شهر آید
و
باز بیگانه ای از ما
می خواهد که از سوی ما صدا برد به کاشانه ملت...
و
چقدر که هم پیاله گانش خرسند بودند
که
او
احیاگر پیوند ما خواهد بود با روحانیت و مرجعیت در این شهر...
و
من همچنان می اندیشم
به
انگشت های بی شعوری
که
آماده سوراخ نمودن کشتی اند
و
امان که خدا را
اینان عده ای بس قلیل اند...
ما را چه شده
که
دم به دم
تقدیر شهر و کشور و انقلاب خویش را
به نا اهلان می سپاریم؟!
و
بوی رفتن مردان مرد
می آید
و
بوی خطری که اسلام عزیز را تهدید می کند...
ای مردم
ای آقایان علما
ای ملت
اسلام در خطر است...
یادت بخیر روح الله...
جان و جای و حال و عَلَمت مستدام سیدعلی...
و
برجامِ خیزش جوانان انقلابی ات برجای
انقلاب...