برای ما که
تب وتاب
سینه زدن برای
اسلام
برای بودنِ
زیرسایه
حسین(ع) را
ندیده بودیم
تجربه ای بود
پر از تشویش
فهمیدن
ونه تنها فهمیدن
که درست فهمیدن
که حق را
فهمیدن
بیدار ماندن تا صبح
پاسبانی
در گلوگاه نت
اشک وبقض
کیسه کیسه
نذر
ستاره ها
تا راه را نشانمان دهند
توسل وکمیل
ندبه وار شدن
تا
امان نامه ها اثر نکند
و
سید
تنها نماند...
پاسداری از
زادگاه انقلاب
دل آشوب و
بی سامان شدن از
آتشی فتاده به
بیرق ارباب...
خاطره من
تجربه من
فریاد بلند
آن روزهاست...
سبز فقط سبز علی(ع)
رهبر فقط سیدعلی...
رهبر آسمانی ام
فدای تو جوانی ام
و دقیقا همین
واگویه ها
دلگرمم می ساخت
که هنوز در سپاه
سبط رسول الله م
هنوز راه پیداست
هنوز راه گم کرده نی ام من...
حرف مانده:
همچنان
مرگ برمنافق...
مرگ بر ضد ولایت فقیه...
.
.
.
خوشا آنان که
باش شهادت میروند
ازمیان دنیا...