مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

این مطلب

حکم

سفارتخانه یک کشور بیگانه

را دارد

در

خاک یک کشور دیگر!


نمیخواستم

کسی بفهمد

ولی

انگار بدتر خودم

خودم را لو دادم...


حالم سرگردان است

و

امید داشتم کسی متوجهش نشود که نشد...


همه چیز

دقیقا

در یک لحظه

همزمان شده است


وسط

یک

چمنزار به شدت سبز

تماشاچی گله رمیده بوفالوهایم


در پیاده روی به شدت

کلیشه ای لاله زارِ طهران شاهی

خیره شده ام

به

پاهای عریانِ زنان مینی ژوب پوشِ بازو تنیده در کلاه شاپو پوش ها


گوش هایم

گیر کرده اند لابلای

تاشوهای کاغذی موزون این سازهای دستی

و

یک

آواز به شدت کوچه باغی مثلا دونفره!


نشسته ام

پشت میزکوچک چوبی

پشت شیشه باران زده کافه

و

فقط صرف

یک ژست مضحک روشنفکرانه

به قهوه تلخ پیش رویم نگاه میکنم

که

هرگز نتوانستم با طعمش کنار بیایم


دستانم

گرفتار صفحات طولانی

"بحرانِ" جردن است

که

نمیدانم

باید با وسوسه "تسخیر"خوانیِ ابتکار

موقع خواندنش چه کنم

و

چقدر دلم

چای سبزهای کارگاه یاداشت را میخواهد...


چشمانم جامانده

پشت ویترین کوچه باغهای نیشابور

که

هربار گذر از او

به من

نهیب میزند

چرا تنهایی؟


دلم

به شدت

یک مادربزرگ میخواهد در همین نزدیکی

تا

خستگی هایم را

در بخش اورژانس

نازکشی های مادرانه اش

بستری کنم


و

دقیقا

هم اینک

که

به شدت

درگیر یقه گیری از وجدانم هستم

سر چهارراهِ دقیقا چه غلطی داری میکنی هایم

دارم نهایت لجاجت بشری را خرج میکنم

تا خوب نباشم

آدم نباشم

اصلا هیچ نباشم

مگر

پلانگتون ها چه ایرادی دارند؟


اصلا اگر پلانگتون نبود

نهنگ ها با چه سیر میکردند

آن

هیکل گنده یشان را؟


حالا

کنار ساحلم

شب است

ماه هم نیست

قابل توجه آنها که

منتظر تخته سنگ و بوی موی جولیان و قرص شب چهارده ماهند

نخیر!


اینجا

فقط ماسه های خنک دارد

موج های بلند

بادهای شدید و سرد

تاریکی

و

البته وحشتی که من ندارم


تبسم را وقتی میزنم

که

صدای آواز شبانه نهنگ ها را میشنوم


خودکارم را

پیداکنید

در جوار آن بارشتر گمشده زیر

آت وآشغال های اوقات اسراف شده ام

باید

یک چند خطی نه بخاطر خودم

که

از سر تکلیف سیاه کنم


به به!

جناب وزیر شعار...

پس بالاخره اقرار کردی

خیلی وقتها زیادی حرف میزنی...


من

الان

همزمان

خیلی جاها هستم

شاید باقیش حتی قابل گفتن هم نباشد

چه رسد به نوشتن...


یکی نیست

بگوید

آخر هوس

صحن جمکران

و

در شگفتی محض

بصورت پخش زنده و همزمان

بیستون نوردی چیست

این وسط

که گریبانت را گرفته؟!


نمیدانم

اگر

الان بگویم

در بخش مرکزی یکی از اهرام ثلاثه چه می بینم

شما چه فکری میکنید پیش خودتان؟!


برای

فرار از لو رفتن

خیلی از خانه تیمی های ذهنم

باید

خیلی سریع

مطلب را کات کنم

پس

حواستان پرت میکنم

دریافت

ببخشید!


  • منور الفکر

نظرات  (۱۰)

سلام وب زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سر بزنید.
اگر با تبادل لینک موافق بودید نظر بذارید.
پاسخ:
علیکم السلام
خوش آمدید
و
سپاسگذارم
  • مسافر88 آرام
  • سلام
    این نوع نوشتن رو همیشه دوست دارم
    اندیشه سیال
    و رها


    دعامون کنین
    اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین
    پاسخ:
    علیکم السلام
    و
    بدعای خوبان چه محتاجیم...
    سلام کلمات ذهن شما آنچنان جولان داره و به هرکجا میره که نمیتونیم دنبالش بریم و بهش برسیم از صحن جمکران تا اهرام مصر ... احسنتم
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خودم هم جا می مانم از ذهنیاتم!
  • محدثه انصاری
  • عالی بود . به خصوص این :

    فقط صرف
    یک ژست مضحک روشنفکرانه
    به قهوه تلخ پیش رویم نگاه میکنم
    که
    هرگز نتوانستم با طعمش کنار بیایم
    پاسخ:
    سپاسگذارم...
  • پلک شیشه ای
  • :|

    فهمیده ام که برداشت هایم از نوشته های شما همیشه کجکی بوده. پس با این حساب نمیدونم چی به چی شد دقیقاً ولی دوست داشتنی بود خوندنش.

    مادربزرگ ها، بزرگترین نعمت ها هستند، گوله آرامش
    پاسخ:
    گوله آرامش...
    بسیار زیبا..
    احسنت به این قلم.
    پاسخ:
    یقینا لطف دارید...
    چه قدر
    چه قدر
    چه قدر
    خوب .....
    پاسخ:
    سپاسگذارم...
    سلام..

    خواندم...یک لحظه ذهنم رفت به فرانسه...نمی دانم چرا ...اما یک لحظه احساس کردم نویسنده کسی نیست جز صادق خرازی...

    من دوست ندارم سفیر شوم...

    دل من تاب تنهایی و غربت را ندارد..همان چهار سال دوری از دیارم برایم بس بود...

    پاسخ:
    علیکم السلام
    صادق خرازی؟!
  • باران نم نم...
  • من همیشه غرق اصطلاحات شما میشم...
    یه دونه ای عمو جان منور!!!
    پاسخ:
    لطف دارید...
  • علی رسولان
  • آخی اون
    قسمت مادربزرگ رو خیلی دوست داشتم
    یادش به خیر
    پاسخ:
    کاش بود مادربزرگم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">