مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

سزاوار نبود

صدا شد اما...


بغض هنگفتی بود

که

هق هقی گران شد...


گام های سنگینی بود

که

سیال گشت...


شعر بی وزن و بهایی بود

که

غزل شد...


پلکان مرمر

بهشت ثامن صحن آزادی

قدم زده شود

خواهد رسید به دیوار تمام سپیدی

که

تا چندی پیش درب کوچکی داشت


درب سپید فلزی غریبی جهت ورود به مضجع شریف حضرت سلطان و آیه ضامن و حصر ایمن علیه السلام...


پلکان مرمر آرامی

که

دروازه ادبیات کل عالم است


لاجرم است

اینکه

واژگانی سخیف و نامتربط وارد میشوی

و

غزلی شوریده

در طرفة العین اشارت نظر شریفش

به ساختار قاعده های ملکوت منظم می گردی...


بایستی

سر به دیوار بگذاری

بنشینی

زانو بگیری

تکیه دهی

خویش را بغل زنی

حتی

سجده بسایی...


هرچه کنی

رواست

که

روان است...



+

قصد پیاده زیارتش نمودم

مسیری طولانی و ناآشنا

تابلو به تابلو

چهارراه به چهارراه

مغازه به مغازه پرس و جو...


در پیچ اول مسیر

اردیبهشتی مرا گرفت

و

شاخه های شاداب رنگارنگش...


دسته ای سرخ خریدم

و

تمام راه طولانی

مردمان کاسب مآب

اندیشیدن به قراری روانم

و یا

شاید یادگار خاطرخواهی را چسبیده است دست گره کرده ام...


روبروی درگاه آستان

قوانین بی شعور مانع دیداری با عطر اردیبهشت شدند


نگاهم به گنبد افتاد

به آنی از دلم گذشت

او میتواند اردیبهشتم را راه دهد و مسئله این بود که می خواهدش که باورم نیامد نخواهد...


خادمی عقب تر به نظاره

استدلال و گلایه ام ایستاده بود


دل درمانده ام

یا شاید نگاه مانده ام به گنبد را

که دید

صدایم زد وقتی میرفتم تا اردیبهشت را اسیر گلدان های نذورات کنم

خیلی دورتر از انقلابش...


صدایم زد

اردیبهشت سرخم را گرفت

آن سوی درگاه ایستاد


اردیبهشت را گذراندم

انقلابش را نشانش دادم

در آن هیاهو

پیرغلامش را نائب نمودم

تا

اردیبهشت سرخم را به گلدان های رنگارنگ اطراف انقلابش برساند...


اما

هنوز نگاهم به گنبد بود

به گنبدی که انگار برایم وجعلنا خوانده بود تمام مسیر...


اردیبهشتی سرخ به تحفه گذاردم

تا

اردیبهشت م را سرخ نماید به بازپس دادن دیدارهای وعده شده...



+

من در شگفتم به این همه حفاظت...

تمام لحظه های شب آخر

تمام آن دل آشوب ها

همه ذره ذره آرام شدند

وقتی

یادشان آمد گرد زیارت بر تن دارند...


برایم شهید بود

طعم تصوری که دچارم ساخت به تفکر

به آمادگی حادثه ها...


من از زیارت سیدالضمان هم که بازگردم

باز ناچارم به رخت و جامه رزم

حتی اگر شده

در کلماتی خشن با...

  • منور الفکر

نظرات  (۴)

  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    یا امام رضا :
    " تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
    حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد"

    این بیت برای تمام ائمه هست و برای تمام نوکرانشون ...
    پاسخ:
    علیکم السلام

    سپاسگزار...
    سلام علیکم

    زیارت قبول
    عید بر شما مبارک بانو..

    یازهرا
    پاسخ:
    علیکم السلام
    برشما نیز فرخنده...
  • ...:: بخاری ::...
  • :)
    مشهد بودید زیارت قبول!
    بعید بود نوشته تون یه کم نظم و وزن نداشت، نمیشد راحت خوند.
    پاسخ:
    عذر تقصیر...
    خو گرفتید به شعر نو خواندن گویا!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">