چرا؟
همه چیز دراین موضوع
از اینجا شروع میشود
و
به همین جا هم ختم!
از کجا شروع شد؟
و
دقیقا برای چه بود؟
که
شروع شد...
یا حداقل
بیشتر کدام ها
سهم داشتند؟
دراین شروع
و
کدام ها استمرار بخشیدند
این شروع را؟
در ذهن او چه میگذشت؟
از قبل از شروع
و
بعد وقتی همه چیز یکباره جدی شد؟
آیا
واقعا یکباره و بدون هیچ پیش بینی حتی از جانب او
همه چیز جدی شد؟
و
البته
از لحظه ای که شروع شد
تا
وقتی
او رفت
نقشه اش یکی بود برای این شروع
و
این انجام بعدش؟
نقشه های او
اگر
یکی نبود
آیا
در تناقض هم بودند؟
با در تداوم
و
تکامل هم؟
براستی او چندبار
حتی نامحسوس ولی در عمل
حرف و قصد خود را پس گرفت؟
بیشترین سهم این شروع
تداوم
و
ماندن را
به پای خواست و بودن چه کسانی میشود گذاشت؟
آیا
او توانست حرف و قصد خود ازین شروع را
برای
غیر از آنها
که
پیش از او رفتند
هم
تفهیم کند؟
یا
اصلا
فرصت کندکاو حقیقی درباره فهم همه از هم
پیش نیامد؟
آیا
98 درصد
اختلاطی از
فهمیده ها و آنانی بود که توهم فهم زده بودند؟
آیا
98 درصد گنگ است؟
این
همه فهمی ابتداییِ
لحظات شروع
تنها
ناشی از
حس رهایی خواهی صرف و حتی جو گیری بوده است؟
که
بعد از جدی تر شدنِ شروع جدی شده
رنگ باخته
و
گنگ و الکن بودنش در همراهی را به رخ کشیده است؟
آیا
اصلا
این وسط
هست
آن درصد قابل توجهی
که
گنگ و الکن باشند؟
و
بسیار پرسش های دیگر
که
میتوان
درباره
انقلاب 1979 ایران پرسید
درباره آیت الله
و
ملت ایران...
سوالاتی که باید
خیلی خیلی جدی تر
پاسخ داده شوند
اصلا باید
این انقلاب در ایران
جدی گرفته شود
برای ایرانی ها
همان قدر
که
دنیا
زیروبم
و
حرف و حدیث ها
و
آدمهایش را
جدی گرفته است
حتی
بازهم جدی تر...