گسل ... وحدت

امروز

هم

مقتدا

چندکلامی

آب شد

روی جگرهای دودگرفته ی ما

چندجمله ای

درنهایت محبت مولایی

در انتهای انصاف انقلابی

نواخت نزدیک گوش هایی

که

گمان ندارم

دست از نشنیدن ها

برداشته باشند

تنگنا

لا یمکن الفرار من

ال....................................................................

الهی

و

ربی

من لی

غیرک......................................................................................

قصه آبادی ما

از قدیم میگفتند که
آخرالزمان چنین است وچنان است
فساد زمین ودریا را مسخ میکند
زنان عریانند هرچند لباس برتن دارند
احکام خدا اجرا نمیشود
دین خدا مظلوم ومهجور
اسیر تحریف وبدعت میشود
آه از نهاد کل مخلوقات عالم بلند میشود
وبسیاری دیگر...
اما
حرفهای کمترشنیده دیگری هم این میانه ها هست