مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

معنویت عقلانیت عدالت

مکتب انقلاب

مبدا انقلاب
امام"خمینی" بزرگوار است
حرف او را حجت بدانید...

امام خامنه ای حفظه الله

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

در ولایت اجدادی بودم


خواهرم زنگ زد

که

وای...آی و فلان

چقدر این ماجرای نیمروز عالی بود

فقط

اون کی بود؟

این کی بود؟


با هر پاسخم به خواهر دیگرم میگفت دیدی...

عه! میگه فلانی بوده...

و

آخرهم گفت نرفتی ببینیش هنوز؟


و من که روز قبل از 118 ولایت اجدادی آمار اکران اش را گرفته بودم.


عصر وقتی نیم ساعت مانده بود به شروع سانس

با بنده خدایی

بصورت کاملا جَلدوارانه راهی شدیم


وقتی وارد سالن بزرگ و تاریک سینما آزادی شدم

که

ابتدای تیتراژ پیش ذهنیتی از بحران های 58 تا پایان دهه 60 نقش می بست


در تاریکی لابلای جمیعتی که قائل به تفکیک جنسیتی نبودند جاگرفتیم

آن بنده خدا

که از همان ابتدا به خاطر دَوَران فیلمبرداری گوشی اش را درآورد و مشغول شد


از پشت سر صدای آقایانی که درباره باقی فیلم های جشنواره بحث میکردند بصورت موسیقی متن جاری بود

و

گهگاه از آقای بغل دستی ام به خانم جلویی ام

انواع خوراکی ها ردوبدل میشد


و

من که در آن هیاهو

خود را جلو کشیده بودم

دو آرنجم روی زانو

و دستم زیرچانه

کل فیلم را می بلعیدم


هرازگاهی به لطف صدای انفجار یا تیراندازی

بنده خدای بغل دستی می آمد جلو

درگوشی چی شد و چرایی میپرسید و به عقب برمیگشت


انتهای فیلم

دلم میخواست بایستم

حسابی دست بزنم برای مهدویان کمی متفاوت اما به شدت محترم

برای تک تک بازیگران معرکه ماجرا

امافضا این اجازه را به اقلیت متفاوت نمیداد


با اخمی غلیظ

از

آقایی که دوستانش را از سر راهم کنار زد

تا مثلا رفتار جنتلمنانه اش را اجر نهم

گذشتم


غروب گذشته بود

و

خیابان بالای شهر ولایت اجدادی تقریبا شلوغ بود

از

رنگ ها و لعاب ها...


بنده خدای همراهم یکباره گفت

ولی عجب وضعیتی بوده ها...

منظورش به دوران مبارزه با منافقین بود


لبخند زدم

لبخندی پر از درد

من از بنده خدا سالها کوچکتر هستم

و

من حتی سوادم از او کمتر است

شاید اما به روایت مدرک!


و چقدر که ملت ما از خودشان بی خبرند...


تا نیمه راه طولانی گشت و گذار بعد از سینما

داشت ناسزا میگفت و خط و نشان میکشید برای من

که

به او گفته بودم برای فلان پروژه تحقیقی ام

با فلان سرتیم ترورهای سازمان مجاهدین ارتباط گرفته بودم...


نگران ترور من بود

و

واقعا سخت بود که بی مهابا نخندم


به حسرت شهادت م ناسزا میگفت

و

من میخندیدم


او میترسید

و

من به اینهمه ساده پنداری او از حساب و کتاب خدا میخندیدم


به حال خودم

و

به تصورات دیگران

تمام راه میخندیدم

قهقهه ای تلخ تر از هق هق...



+

به شهر خودم برگشته ام

یکبار دیگر با خیال آسوده

از

پشت و جلو و بغل دستم

باید بروم

دل سیر ماجرا را ببینم


هرچند ناقص است

هرچند کم است

هرچند تاریخ اش دست خورده است

اما

ارزشمند و عزیز و در بخش هایی به شدت دوست داشتنی است...


+

تا ابد

انقلاب اسلامی ام آرزوست


نیمروز


+

بی آنکه بدانم

عشق نوشت انقلاب اسلامی ام

امروز

با یوم الله "آری" به خدا در زمین یکی شد...


روز جمهوری اسلامی بر تک تک عزیزان دل انقلابی به شدت تحیت...

خداوند به ما ببخشد و برای خودش و ما حفظ کند این مولود نازنین و آبنباتی را...


حال شما خوب است آقا سید روح الله جانم؟

سلام به همه اسطوره های ماه انقلاب من...


سلام

به آقا سیدمحمدحسین بهشتی

به آقا مرتضی مطهری

به آقا محمدعلی رجایی

به آقا محمدجواد باهنر

به آقا محمد مفتح

به آقا سید محمود طالقانی

به آقا اسدالله لاجوردی

به آقا محمدمهدی ربانی املشی

به...



+

و تمام احترام من

خدمت

آیت الله جنتی

حسنی گیلانی

خزعلی

طالقانی

و

...

که از فرزندان منافقشان برائت کردند

آنها را خود تحویل دادند

و

حتی خود محاکمه به اعدام کردند...


  • منور الفکر

نظرات  (۱)

دلنشین
پاسخ:
فیلم عزیزی است.