همین دیروز یادتان بودم
به
خط مقدمتان فکر میکردم
به اینکه
آیا در محاصره اید اکنون؟
یا
شاید هم کنار کالک های دوست داشتنی
زانو زده اید
و
به فکر حمله فردایید...
به یادتان بودم
درست وقتی که
دل تنگ آن بی معرفت عرفه شدم
و
دیشب کوتاهی کردم
کاش می خواندم آن حرز سلامتتان را...
و
شما
و شما
وامان از شما...
که فقط یک لحظه غفلت ما را نیاز دارید
تا
پرهاتان را باز کنید...
شما هم رفتی سردار...
و
عجب مبادای درازی شده است
یک به یک تان را می بلعد
و
دلم
و
امان از دل م وقتی می روید...
کاش از خوزستان شروع می شد
تا
من
بجز زیارت "مهتاب خین" ی ات
نور خود ماهت را هم میدیدم...
گفته بود
حس میکند
واقعا اورا می بینند...
معلوم است
آن احمد بی معرفت
مدتهاست
تو را می دیده است
آن بالایی ها هم دل دارند خوب
دل تنگ یاران قدیم اند...
میدانی سردار
ترس برم داشته
84 وقتی احمد رفت و خبرش آمد
4سال بعد، هروز مقابل نگاهش می ایستادم
و
با بغضی از سر همه چیز
ملامتش میکردم
که
واقعا الان وقت نبودن توست؟
حالا
تو رفته ای و خبرت آمده است
می ترسم از فردایی که شاید به 4 سال دیگر هم نکشد...
سردار آخر الان وقت نبودن توست؟
میدانم که "تکلیف است برادر"
اما...
اصلا
آن حکم جهاد دوروز پیش ولی
مال ما جوانها بود
آخر چرا شماها عادت کرده اید به جانثاری؟
اصلا این چه اخلاق بدی است که شماها دارید؟
چرا نمی نشینید
در همین سنگر فرماندهی
تا مارا هدایت کنید
من ببینم این احمد و حسین و ابراهیم را
میدانم چه کنم با آن تز فرماندهی جلوتر از خط مقدم حسن آقای باقری تان
ببین چه بر سر ما آورده این تربیت های دفاع مقدسی؟
من که میدانم
الان
چه عاشورایی است درون دل قاسم تان
و
من که یقین دارم
...
امان از شماها
امان سردار...
سلامم را برسان
به
آن خوش سلیقه بی مرام...
+
آمدند
بردنت
در شبی که سخت گذشت
همه چیزش...
و
من نمیدانستم که سِر این سنگینی و دشواری
از وادی شام می آید...
چه راز غریبی است
به یاد روزهایی که می خواستید راه قدس را باز کنید
و
خبر آمد که از کربلا می گذرد
راه کربلا باز شد
اما
نه تا وقتی عمه در اسارت است
که
قبله نخست هم گرفتار عقیله است
و
حالا
من که دلم هوای جاروی حیاط صحن اصلی حرم را کرده بود برای کنیزی عمه
حالا
باید بیایم در همان صحن اصلی
زیر تابوت تو را بگیرم سردار
امان از این عباس های مدامت تاریخ
امان از این رسم بی مبالاتت
امان از این همه بست تنگ بی شرف که دست و پای بی عرضه کودنم را بسته است
امان از من
امان از تو سردار...
+
تو دیگر نیازی به این القاب نداری
که هیچ وقت نداشته ای...
تمام عمر دویدی پی یک پیشوند شهید که بشود پشت گرمی ات
که
بشود اسم و رسم ات
و
وقتی حالا شهید شده ای
جفاست که لقب های جمود و خمود خاکستری را
به نامت بچسبانم
خداحافظ شهید...
شهادت مبارکشون
یاعلی